بررسی وضعیت آموزش فلسفه در حوزة امروز

بررسی وضعیت آموزش فلسفه در حوزة امروز، در گفتوگو با استاد فياضي
خط: جناب عالی بعنوان یکی از اساتید و محققان برجسته در فلسفه، وضعیت فلسفه در حوزة امروز را چگونه ارزیابی می فرمائید؟
از آیت الله جوادی آملی شنیدم که فرمودند فلسفه همیشه مبتلا به محبّ غالی و مبغض قالی بودهاست؛ یعنی یک عده به خاطر بغضی که دارند به سراغ فلسفه نمیآیند و یک عده هم آنقدر علاقهمند هستند که فکر میکنند تمام آن، کلام خدا و وحی مُنزل است. این آفت و آسیبی بوده که از قدیم در فلسفه بودهاست؛ به خصوص با این تحریمها، مخالفتها و ... تشدید میشود. معروف است که شخصی در حرم حضرت علی(ع)، ملاصدرا را لعنت میکرد. شخصي از او پرسید چرا لعنت میکنی؟ گفت چون قائل به وحدت واجبالوجود است!
بعضی که سراغ فلسفه میآیند، با عشق و حرصی میآیند که درست نیست. در هر علمی، این فرمایش حضرت امام(ره) را در نظر داشتهباشید که فرمودند هر کتابی را میخوانید، با این دید بخوانید که همة آن باطل است! یعنی با خوشبینی نخوانید؛ با روش منطقی بپذیرید.
لذا حضرت امام(ره) با اینکه اصول عرفانی را قبول دارند، ولی حاشیههای تندی بر شرح فصوص زدهاند. تعبیراتی دربارة ابن عربی و شارح آن میکنند که شايد برای علاقهمندان آنها مقداری سنگین باشد؛ ولی اینها چاپ شده و در اختیار قرار گرفته است.
شخص باید در هر علمی با این ایده وارد شود که من آنچه را که برایم روشن میشود، ميپذيريم؛ به طوری که یا بیّن و بدیهی باشد و یا منتهی به بدیهی است. بقیه را یا ردّ میکنم و یا اقلاً در بقعة امكان، ابهام و احتمال میگذارم و معتقدم كه شاید این حرف را من نمیفهمم.
خط: آیا حضرتعالی خواندن فلسفه را به همة طلاب توصیه می کنید؟
جناب ملاصدرا در جلد سوم اسفار، بحث علم را به سه بخش تقسيم کردهاند: بخش اول در مورد خود علم، بخش دوم در مورد عالِم و بخش سوم در مورد معلوم است. در آخرین صفحة بخش اوّل فرمودهاند: «حرام علی اکثر العقول»؛ میفرماید اکثریت نباید وارد اين علم شوند. هر کس كه استعداد ویژه دارد، خوب است وارد شود؛ ولي قبل از آن، باید استعدادسنجی شود.
فلسفه، نباید مانند اصل اجتهاد که روال عمومی معمولی حوزه است باشد. هر کسی که میخواهد عالِم دین باشد، باید دورة فقه و اصول را طی کند و خوب هم بخواند. حال، فیلسوف باشد یا مفسّر، اقتصاددان و جامعهشناس؛ اما فلسفه اینطور نیست. فلسفه علاوه بر مقدّمات عمومی، استعداد ویژهای را ميطلبد. بعضیها واقعاً آن آمادگی ذهنی لازم برای این مسائل را ندارند.
خط: با این وصف، آیا فلسفه در حوزه به حاشیه نمی رود؟
خیر؛ در تبیین و دفاع مسائل عقیدتی، هیچ راهی جز اینکه مسائل فلسفی را به عنوان مبادی کار قرار دهيم نيست. مهمّتر از مسائل عملي، مسائل عقیدتی است. شیطان یک شبهه را به شکلهای گوناگون، در ذهنها ایجاد میکند؛ چه شیاطین جنّ، و چه انس، در پایگاههای اینترنتی فعّال شخصي و سازماني كه یا مستقیماً زیر نظر دشمنان اسلام است و یا غیر مستقیم. در اینجا نياز به افرادی است كه مانند طبیبی دلسوز، بیمار را معاینه کرده و دارو تجویز کند. اما سخن این است که هر کسی صلاحیت این طبابت را ندارد.
مسئلة عقیده، مهمّتر از مسائل فروع و شریعت است؛ اگر عقیدة کسی درست باشد، خودش به دنبال آن میرود؛ ولی اگر کسی عقیده نداشتهباشد، شریعت برایش معنا ندارد. این، اصل است و معمولاً هم، حداقل هشتاد درصد شبهات و القائات دشمن به مسائل عقیدتی برمیگردد. البته ما نیرو میخواهیم و به اندازة كافي، افرادي را نداریم که طبیب باشند تا حرفهای افراد را گوش داده و شبهات آنها را رفع کنند.
خط: چه سیر و روشی را برای فلسفه آموزی به طلاب پیشنهاد می فرمائید؟
بنا در فلسفه، بايد برنامه و طرحی که بزرگان قبلی در فلسفه ریختهاند باشد؛ استاد جوادیآملی مرتب میفرمودند: کسی که میخواهد فلسفه بخواند، کتاب جوهرالنضید را بخواند. در مطالعة منطق، به كتاب حاشیة ملا عبدالله قديم و المنطق الآن اکتفا نکند. یک کتاب منطقی علاوه برکتابهای منطقی مرسوم حوزه بخواند؛ سپس فلسفه را شروع کند.
مقدّماتی است که هر کس بخواهد در این زمينه كار کند، باید ابتدا آن مقدمات را طی کند؛ یعنی باید بدایه، نهایه و نمط هاي سوم به بعد اشارات و حداقل سه جلد اوّل اسفار را نزد استاد بخوانند تا توانایی تحلیل و تحقیق فلسفی پيدا كنند. البته در گذشته، ابتدا شرح منظومه، سپس اشارات و بعد اسفار را میخواندند. آیتالله جوادیآملی بارها فرمودهاند كه اسفار، درس خارج فلسفه است. خودشان نیز به همین صورت درس میگفتند؛ یعنی یک فصل را که بحث میکردند، بعد به عنوان جمعبندی، نقد و بررسی میکردند. حفظ حرمت بزرگان برای ایشان خیلی اصالت دارد. روی این حساب، هیچوقت تعبیر به نقد نمیکردند؛ بلکه جمعبندی میگفتند. در حالی که در این اشکال، ردّ، اصلاح، تکمیل و... بود.
شاگردی که درس استادی میرود، با همان استاد یا استاد دیگری، برنامهاي براي طرح سؤال و رفع اشكال داشتهباشد و استاد نيز او را راهنمایی کند؛ البته کسی که میخواهد اینطور وارد شود، باید سطح را تمام کردهباشد. و حداقل بخشی از درس خارج اصول که برای فهم کتاب و سنّت لازم است، مانند مباحث حجّت و تعادل و تراجیح را به صورت اجتهادی خواندهباشد؛ و الّا هیچ فایدهای ندارد. اگر این مقدّمات را تحصیل کرد، بعد با یک استادِ راهنما کار کند و طبق راهنماییهای آن استاد پیشرود. حالا یا یک مؤسّسهای این کار را به عهده بگیرد یا اینکه یک گروه و یا یک نفر باشد.
خط: نظر حضرتعالی، در مورد مراجعه به مؤسّسات تخصصی چیست؟
به نظرم میآید اگر کسی میخواهد رشتهاش فلسفه باشد، باید به یکی از این مؤسسات تخصّصی برود؛ ولی اگر کسی میخواهد فلسفه بخواند ولی رشتهاش چیز دیگری است، باید به همان رشتة خودش برود و فلسفه را در حوزه یا به صورت مستمع آزاد در همین مراکز بخواند.
خط: آیا متون آموزشی کنونی فلسفه از نظر جنابعالی مناسب است؟
در همة برنامههای آموزشی، طلبه اوّلین کتابی را که میخواند، بايد چكيده یا حاصل آن چیزی باشد که در عالیترین و بروزترین تحقیقات در آن زمينه، به آن رسیدهاند. شما یک درس خارج را در نظر بگیرید؛ مثلاً درس خارج حضرت امام(ره)، فقط تقریر مطالب گذشتگان نبود. استادی، استاد است كه بابهای جدیدی را در آن علم باز کند و آرای جدیدی داشتهباشد که خود آن آرا، در ارتباط با هم، ساختار خاصّی را ایجاب میکنند. اگر غیر این باشد، علم مرده است. حیات علم به اینست که روز به روز دریچههایی به سوي آن باز شود.
همیشه به علم اصول مثال میزنم؛ اصول زمانی چیزی بود که صاحب معالم که واقعاً در عصر خود از علمای برجسته ما بودند، نوشته بودند که به عنوان اوّلین کتاب اصولی خوانده ميشد. اگر معالم را نگاه کنید، میبینید که بسیاری از آرای صاحب معالم امروز رد شدهاست؛ حالا اگر بیایند با توجه به اینکه آن افکار رد شدهاست، اولین کتاب اصولی را که شخص میخواند، معالم قرار دهند، میدانید چقدر ضرر دارد؟ یعنی این بندة خدا كه اصول را میخواند، مطالب باطل در ذهن او نقش میبندند؛ بعداً باید با زحمت این باطلها را از ذهن پاک کند.
حوزة امروز اگر با حوزة پانصد سال پیش در یک سطح باشد، مرده است. حوزه همین است که تا حالا بودهاست. فقه و اصول شیعه که این همه رشد کردهاست، به خاطر کنکاشها و فعّالیتهای علمای شیعه در این مباحث میباشد؛ بنابراین همة اين کتابها، باید هماهنگ باشند؛ یعنی آن کتاب اوّلی که میخوانند، با آن درس خارجی که میخوانند، حاصلش با یکدیگر متعارض نباشد.
اگر علامه در زمان خودشان، بدایه را به جای شرح منظومه، و نهایه را به جای بعضی کتب دیگر نوشتند، این راه باید همیشه ادامه داشتهباشد؛ نه اینکه با علامه تمام شود! باید متن اولیّه و بعدی فلسفه را بر اساس آن تفکری که امروز حاکم است نوشت.
این مستلزم آن است که یک بخش براي مدیریّت و ادارهای برای تدوین متون درسي باشد؛ این اداره نیز باید شعبههای مختلفی داشتهباشد. یک شعبة آن نیز تدوین متون فلسفی باشد. متون درسی نباید ثابت باشد. چون باعث تضییع اوقات میشود؛ اما متون درسي باید زیر نظر اساتید درجه اوّل آن درس نوشته شود.
نکتة دیگر اینکه قبل از تدوين، باید کرسیهای نظریهپردازی و میزگردهای علمی برگزار گردد؛ یعنی بنده که یک حرف را مطرح میکنم، این حرف در حد اساتید آن رشته و کسانی که هم سطح من هستند، مطرح شود. افراد نيز حرفهایشان را مطرح کنند و نیز نقد، ابرام و ایراد کنند. در این نقدها، افراد میفهمند که این حرفِ قابل توجّهی هست یا خیر؟
حداقل این است که اگر در آن عصر، این حرف به کرسی ننشیند، زمینة به کرسی نشستن آن برای دورة بعد فراهم میشود. اگر الآن به عنوان یک قول، نظریهای که تا به حال به عنوان بیّن البطلان بود و اصلاً کسی متعرض آن نمیشد، تعرضاتي بر آن میشود. متأسفانه مقاومتهایی در مقابل هر نظریة جدیدی هست که منطقی نیست. فقط بر اساس عادت است؛ به سادگی نمیتوانند بپذیرند.
اگر برنامة همفکری که اسم آن را میزگرد علمی میگذارم، بین صاحبنظران یک رشته برقرار باشد، مثلاً از پنج نفر استاد اسفار، يكي نظریهای دارد، خلاصة آن را نوشته و به اساتيد ديگر بدهد و سپس از اساتيد دیگر دعوت كرده و آن را در یک مجمع يا میزگردی طرح کند و نظریة خود را تقریر نمايد. همان کاری که کم و بیش در مجمع عالی حکمت در حال حاضر انجام میشود.
آقایان نیز ردّ و اشكال كنند تا وزن و جایگاه آن حرف مشخص شود. اگر حرف متقنی باشد، جایگاه خود را کمکم باز خواهد کرد. آن حرف نوشتهشود، بحثها نيز پیاده شوند تا حالت پویایی و رشد علمی در این بخش، همواره برقرار باشد؛ نه اینکه بنده صرفاً مقرّر افکار باشم. البته تقریر افکار، مقدمة لازمی است؛ ولي اکتفا به آن، به معنای مرگ آن رشته است.
اگر کسی بخواهد صرفاً مقرّر افکار دیگران باشد، دانشمند نیست؛ دانشمند خواه ناخواه یک إن قلتی دارد. عالِم و کسی که نصاب علمی را در یک رشتهای واجد شدهاست، فعالیت ذهنش اختیاری نیست. ذهن او خود به خود جهتهایی دارد و اینها باید دنبال شود. حاصل صحبتهای من این است که متون درسی باید همواره در تغییر باشد و برای این تغییر، باید میزگردهای علمی بین صاحبنظران برگزار شود.
خط: در آخر چه توصیه ای برای طلاب دارید؟
به نظر بنده، طلبه كه در حقیقت از امیرالمؤمنین(ع) پیروی میکند که آیة شریفه « و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله » در شأن او نازل شدهاست، بايد خود را با خدا معامله کند، و برای این بيايد که وظیفهاش را انجامدهد. این مسئله مغفولٌ عنه است؛ یعنی بعضی از طلاب، غافل از اين هستند که طلبگی یعنی چه و برای چه؟ وقتی اینطور شد و انگیزه الهی نبود، توفیقات آن و نشاطش هم نیست.
کسی که در راه خدا گام برمیدارد و برای خدا کار میکند، خسته نمیشود. چون مانند علّامه طباطبایی، کارش را عبادت میداند. در واجبات نیز به حداقل اکتفا میکند که کارِ واجبتر را انجامدهد. به نظرش میآید که این کار، واجبتر از مستحباتی است که در نماز بايد خواند. میگوید این کار برای من وظیفهای است كه باید انجام شود و روی زمین مانده است؛ بنابراین وقتش را منحصراً در این راه مصرف میکند و سعی میکند هیچ وقتی را هدر ندهد.
اما خیلیها غافلاند! یعنی افراد، ولو بر اساس هدفی وارد میشوند؛ ولی بعداً دچار غفلت میشوند که این راه، راهِ انبیاست. راه کسانی است که دست ایتام آل محمد(ص) را میخواهند بگیرند و آنها را در فتنههای مختلفی که هست، حفظ کنند. وقتی انسان بداند کار او مرضیِ مولایش است و تحت عنایت اوست، خسته نمیشود. اما وقتی غافل شد، به انواع وسوسهها مبتلا میشود.
منبع: نشریه خط، شماره ۱
کانال تلگرامی خانه طلاب جوان:
https://t.me/joinchat/AAAAAEFHQaGzdO-LLhdwYA
افزودن دیدگاه جدید