ضرورتهای وحدت و اختلاف مفید؛ در گفتوگو با استاد ساجدی
- حضرت امام تقریباً ۲۰ دقیقه صحبت کردند. بهطور اجمالی به ما فهماندند که مسئله آقای شریعتی، جزو مسائل اختلافی است و ورود به مسئله اختلافی هم حرام است. میخواستند که خود آن جلسه هم، موجب اختلاف نشود.
- میگوید برو این جزوه را توزیع کن. نگاه نمیکند که پیامدهای اجتماعی این متن، چیست؟ ظاهرش این است که دارند حمایت از اهلبیت میکند. چهکسی نمیخواهد نام و یاد حضرت زهرا در جهان باشد؟ اما راهش چیست؟
- در رویکرد مبلّغینی که به مناطق سنّی نشین – مشخّصاً خراسان و سیستان – اعزام میشوند، یک مشکل بزرگ داریم. در جامعهای که پیش از این شیعه و سنّی در کنار هم زندگی میکردند، الان دارند به یک مرزبندی إلقایی از دو طرف میرسند.
- ما در طول تاریخ، حکومت نداشتیم. لذا یک نگاه اینجوری نسبت به مسئله در تاریخ ما جاری شده است. بالاخره این که امروز، سیاست را از دین جدا کنند و دین تبدیل بشود به تعلّق قلبی و التزام در برخی امور عملی، یک زندگی دیگر و یک تلقّی دیگر به آدم میدهد.
- تعارف که نداریم؛ اگر میشد همهچیز را به مدّت یکماه به فلان حضرت آیتالله بدهیم، همه را به خیابان میریزد و بعد هم جنگ میشود. مظاهرش را دیدهاید. برویم در یک روستا بلندگو بگذاریم و اجازه ندهیم آنها اذانشان را بگویند!
- با هر مشکلی بود، تصحیح کردیم. اصلاً نویسندهاش را میشناسم. حکومت را به اندازهای که به او پول بدهند، قبول دارد! انضباط و مراقبه رفتاریاش هم، خیلی کم است. بعد دیدم همان متن اوّل را با عنوان دیگری چاپ و توزیع کردهاند!
اشاره: با استاد سیّدداود ساجدی در ساختمان مدارس مؤسّسه تحقیقاتی – فرهنگی مفید به گفتوگو نشستیم؛ مؤسّسهای که با مسئولیت ایشان و إشراف حضرت آیت الله راستی کاشانی(دامت برکاته) اداره میشود. استاد ساجدی البته مدیر دفتر برنامهریزی و نظارت مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران نیز هست، اما در این جلسه به فراخور تجربیات دوران انقلاب و موضوعی که درباره آن مطالعه و تأمّل داشته، بحث “وحدت” را پیش میکشد:
خط: با وجود اینکه ضرورت وحدت اسلامی در نگاه عقل و شرع، چندان پیچیده به نظر نمیرسد، اما همچنان و بلکه بیش از پیش با موانع و اشکالات عدّهای روبهروست. چرا این ضرورت واضح، اینقدر در نگاه برخیها مبهم جلوه میکند؟
استاد: به نظر بنده، باید به آن مسئلهای در باب وحدت بپردازیم که مبتلابه ماست. به هرحال در دنیایی که شاید بشود گفت عامل اصلی تصمیمگیری در آن، درگیری جریان نظام استکباری با نظام توحیدی است، این درگیری و نزاع، جدّی است. میخواهیم در این عرصه، وظیفه خود را بهعنوان یک شیعه و یک مسلمان مشخّص کنیم. بحثهای مربوط به تقریب در این عرصهها معنا دارد و شاید بیشترین تأثیر در فضای مذهبی با همین شیوه بحث باشد.
نگاه بنده به قضیه این است که نفس اختلاف را مورد دقّت قرار دهیم؛ اساساً باید اختلاف را بد بدانیم یا خوب؟ طبیعی است پاسخ این است که صِرف اختلاف، به یک معنا بد نیست. اختلاف در چارچوب منطقی، موجب شناخت میشود؛ پایه شناخت عمیق است. اگر به دنبال این باشیم که هیچ اختلافی وجود نداشته باشد، اساساً تغییر و تحوّلی معنادار اتّفاق نمیافتد. اینگونه اختلافات، نه تنها ضعف نیست؛ بلکه مانع رکود و سکون میشود. ما را از ایستایی نجات میدهد. در خانهای که هیچوقت بحث و اختلافی در مورد مسائل سیاسی صورت نمیگیرد، هیچ رشد سیاسی هم پیدا نمیشود. نباید نگاه ما این باشد که اساساً اختلاف در معنای کلّیاش بد است.
بله، اختلاف در جاهایی، خیلی بد است. مثل همان اختلافی که نهایتاً امام میفرمایند حرام است. وقتی به عرصههای اجتماعی کشیده میشود و موجب تنازع و مُخلّ وحدت میشود، مضرّ است. گاهی اختلاف، زمینه ارتقاء و رشد است و ما را به درجات بالاتری از فهم یا عمل میرساند. اینها همه خیر است و ارزشمند است. اما گاهی اختلاف، به جایی میرسد که اصل وحدت و هویت فرد یا جامعه را مورد تهدید قرار میدهد. آنجاست که مشکلساز میشود و باید آن را نفی کرد.
ما اوایل انقلاب در تشکیلاتی بودیم، آنجا یک مقدار تصمیمگیری راجع به اینکه یک کاری باید انجام بشود یا نه، اختلاف جدّی شد. به نتیجه نرسید. در نهایت بنا شد که چند نفر انتخاب شوند و بروند محضر حضرت امام و سؤال کنند که ما در این مورد، اینطور عمل کنیم یا خیر؟ بنده هم جزو آن چند نفر بودم. چهار نفر بودیم. سال ۵۸ یا ۵۹ بود. قضیه، مربوط به دکتر شریعتی و تجلیل از ایشان بود، که الان این مراسم را بگیریم یا نه؟ امام هنوز قم تشریف داشتند. ابتدا آمدیم ضبط را روشن کنیم، امام فرمودند ضبط نکنید. یک دفتر برداشتم که یادداشت کنم، امام لبخند زدند و فرمودند که یادداشت هم نکنید! بعد ایشان مطالبی را فرمودند و فرمودند که راضی نیستم به کسی بگویید. این، خیلی رفتار مدیریتی عجیبی بود. فرمایشات ایشان که تمام شد، از طرف بنده و یک نفر دیگر که با نظام همراهتر بودیم، تأئید کردیم. آن دو نفر دیگر که با ما بودند و سخن امام را نمیپسندیدند، شروع کردند به سؤال و جوابکردن. حضرت امام تا دید که سؤال و جواب اینها شروع شد، کمی اخمهایشان در هم رفت. بعد از سؤال و جواب آنها، امام پاسخی دادند که کمی خلاصهتر و تندتر بود، اما در ادامه حرفهای قبلیشان بود. بعد آن آقا شروع کرد به فشارآوردن که جوابی متناسب با نظر خودش بگیرد. این اتّفاق، دو یا سه بار رخ داد. در نهایت به این ختم شد که یکباره امام درهم شدند و بلند شدند و گفتند وقت من تمام است، یا موقع نماز است و رفتند.
فکر میکنید حضرت امام چه چیز گفتند؟ حضرت امام چیز مهمّی نفرمودند. ایشان تقریباً بیست دقیقه صحبت کردند. اگر بخواهم خلاصه کنم، فرمودند: ورود در مسائل اختلافی، حرام است. بهطور اجمالی به ما فهماندند که ورود به این مسائل، اختلافی است؛ مسئله آقای شریعتی جزو مسائل اختلافی است، ورود به مسئله اختلافی هم حرام است. چرا آن کارها را کردند؟ چون میخواستند که خود آن جلسه، موجب اختلاف نشود. یعنی طوری برخورد کردند که اگر آن دو نفر قبول نکردند – که قبول هم نکردند – اینها متّهم به ضدّ امامبودن و جداشدن از امام نشوند. به وجدان ما چهار نفر تکیه کردند و به احساس وظیفه ما چهارنفر تکیه کردند و نگذاشتند که سندی بماند. لذا بعد که ما میخواستیم به مجمع گزارش بدهیم، سند نداشتیم. آنها میگفتند که حضرت امام مخالف نبودند، ما باید میگفتیم نظر امام این بود که چنین مراسمی نگیرید. من آنجا مجبور شدم قسم بخورم. میخواهم بگویم که این رفتار، یک رفتار حکومتی است راجع به یک قضیه اختلافی.
حالا در بحث وحدت، مسئله اصلی این است که ما با چه کسی وحدت کنیم؟ و با چه کسی اختلاف کنیم؟ برگردم به حرف اوّلم؛ وقتی در عرصه جهانی، دشمنان ما یا مخالفان ما طبقهبندی میشوند، بالاترین طبقهبندی آنهایی هستند که با اصل دینداری و خداپرستی مخالفاند. آنها دنبال این هستند که اساساً خداپرستی وجود نداشته باشد. همه چیز در دایره لذّات مادّی تعریف شود. اساساً نظامی درست کردهاند که اسم خدا و نام دینداری وجود دارد، اما همه اینها دروغ و فریب است. همه ساختارهایی که درست کردند و همه سازمانهایی که ساختند و همه روابطی که سامان دادند، بهطور جدّی در جهت محو دینداری و خداپرستی است. خُب ما با چنین دشمنی روبهرو هستیم. در قدم بعد، با مسیحیّتی روبهرو هستیم که مسیحیت تبشیری است. در قدم بعد، با یک عدّه روبهرو هستیم که سنّی هستند. با همه اینها اختلاف داریم؛ با آمریکا یکنوع اختلاف داریم، با دنیای مسیحیت و یهودیت هم به یکنوع اختلاف داریم و یکنوع اشتراک. در قدم پایینتر با مسلمانان اهلسنـّت، اشتراکاتی داریم و اختلافاتی داریم. بین شیعههای خودمان، با اهل حقّ و زیدیه و دیگران هم اختلافاتی داریم و اشتراکاتی داریم. در این مجموعههای متنوّع از اختلافات و اشتراکات، باید همیشه انتخاب کنیم که کدام اشتراک، اصل است و کدام اختلاف، اصل؟ با چه کسی روی اشتراک تکیه کنیم و با چه کسی روی اختلاف تکیه کنیم؟ در اولویتبندی اینها اگر غفلت کنیم یا دچار خطا شویم، همهچیز از بین میرود.
تشخیص اولویت در اینزمینه، بستگی به شرایط و موقعیتها دارد. در وضعیت فعلی که دشمن اصلی ما، با اصل دین و خداپرستی مقابله سازمانیافته میکند، او ضدّ وحدت ماست. در اختلافات مراحل پایینتر، تا جایی که میتوانیم باید بر اشتراکات تکیه کنیم.
اگر دنبال اقتدار و عظمت شیعه هستیم؛ دنبال این هستیم که نام فاطمهزهرا(س)، نام علیّ بنأبیطالب، نام حسینبنعلی مطرح شود، ناگزیر هستیم با کسانی که در این عرصهها با ما اشتراک بیشتری دارند، همراه شویم و مقابل آن که تیشه بر اصل دینداری و خداپرستی میزند، بایستیم. اوست که همه ما را نابود میکند. آن را اختلاف اصلی بدانیم.
خط: دقیقاً در همین اولویتبندی و تشخیص اهمّ با جریان وحدتستیز در جهان تشیّع اختلاف داریم. بعضی اساتید ما میگفت چه کسی گفته خدای ما و اهلسنّت، یکی است و پیامبرمان یکی؟ خدای ما دوتاست؛ آنها چه اعتقادی درباره خدا دارند؟ خدای تجسیدشده. پیامبرمان هم دوتاست. آنها چه صفاتی به پیامبر ما نسبت میدهند که اساس عصمت را برمیدارد. ما چنین پیامبری را قبول نداریم.
بهخاطر قرآئتی که از تشیّع دارند، که کمتر سیاسی است، میگویند قول به ولایتفقیه را هم باید احتیاط کرد. در نتیجه وقتی قرار نیست حکومت و سیاست تشکیل بدهیم، اتّفاقاً با سکولاریسم بینالملل، همخوانتریم. خُب قرار نیست تقابل سیاسی با آنها داشته باشیم. ما قرار است نمازمان را بخوانیم، روزهمان را بگیریم، حجّمان را برویم و إنشاءالله مسائل سیاسی، بعد از ظهور مطرح میشود. با این قرائت، اختلاف اهمّ با جریان اهلسنّت میشود. به این ترتیب، در همین تشخیص اهمّ و دشمن اصلی، دچار اختلاف هستیم!
استاد: وقتی به اینجا میرسیم، وقتی بنا نیست بر اجمالها تکیه کنیم و هر چه اجمال را آن قدر تبیین کنیم که به اختلاف بینجامد، نفس اشتراک را داریم نفی میکنیم. مگر من و شما یک تلقّی واحد از خدا داریم؟ اصلاً من و شما برای چه اینجا جمع شدهایم؟ اینطور که تفاهم، ممکن نمیشود. بله، اگر اینجور گفتیم، حاصلش همین است که اشتراکات ما با یک آدم بیدین بیشتر میشود. به ما که گفتند خدایتان یکی است، خدای کدامیک از ما یکی است؟ اگر بخواهیم وارد کیفیت اعتقاد بشویم، به هرحال گرفتار تلقّیهای خودمان از خدا هستیم. لذا دائماً نفی میکنیم و سبحانالله میگوییم. طبق مبنای اینها، هیچکدام، هیچ اشتراکی نداریم! کسی که اینطور حرف میزند، یا متوجّه نیست که چه میگوید، یا واقعاً دنبال اثبات خودشان هستند.
بهلحاظ فلسفی هم که نگاه کنیم، اگر اشتراک را و وحدت را به هرمعنایی نفی کنیم، وجودی محقّق نمیشود. «هستی»، حاصل یکنوع اشتراک است. تنوّع و اَشکالش، حاصل اختلاف است. در جریانات سیاسی و اجتماعی هم همین حرف را داریم. مسئله به این برمیگردد که ما چه توصیفی از اشتراکات و اختلافات داریم؟ همانطور که میفرمایید، آنهایی که به دنبال جریانات دین حدّاقلی هستند، از حکومت حرف نمیزنند. ولی اینکه آدمها باید دیندار باشند، خدا را قبول داشته باشند، یکی میگوید باید خدا تبعیت بشود، یکی میگوید نباید خدا تبعیت بشود، اینها که میتواند ملاک اشتراک و اختلاف باشد یا نمیتواند باشد؟ اگر این حدّاقل را پذیرفتیم که بله، میتواند ملاک اشتراک باشد، میگوییم پس همین را ملاک قرار میدهیم. دیگر نمیشود گفت: میدانی خدای تو چه خدایی است؟
به لحاظ فقهی هم که نگاه کنیم، فقها که اینطور نمیگویند. آنها میگویند بهواسطه شهادتی که به خدا و پیامبر داد، این مسلمان است. دیگر نباید تجسّس کنیم آیا نمازی که میخواند، یا طهارتی که دارد، چه طور بوده؟
در زمانی که اختلاف سنگینتر و به یکمعنا اختلاف وحدتسوز و هویتسوز داریم، نمیتوانیم به اختلافاتی بپردازیم که با مسائل پایینتر مرتبط است. تا زمانی که شیطان بزرگ، آمریکاست، (این، همان نگاه امام است) شاه را هم که میزند، به دلیل این است که نوچه آمریکاست. شاه شیعه را میزند، این که سنّی نبود. ما اینها را که نوچه دشمن اصلیمان بودند، از ایران بیرون کردیم. شیعه هم بودهاند. اساساً مفهوم عوض میشود. وقتی اختلاف اصلی ما با استکبار جهانی و کفر بینالملل شد که دارد اصل دین را میزند، دیگر دقّت میکنیم که چهکسی دارد با این میجنگد و چهکسی دارد با او صلح میکند؟ اگر او که دارد با این دشمن اصلی صلح میکند، سنّی است، با او مخالفیم. اگر شیعه هم هست، با او مخالفیم. و اگر دارد ضدّ او عمل میکند، اگر سنّی هم هست، قبولش داریم.
معمولاً بعضیها خیلی افراطی هستند. بعضیها هم در سطح سادهای به مسئله نگاه میکنند. اصلاً به شرایط اجتماعی توجّه ندارند. ببینید، همه ما میخواهیم عشق به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در ایران زنده شود. ولی باید دید با توجّه به همه دشمنیها و دوستیها و فرصتها و تهدیدها، چهطور باید این عشق و محبّت را رشد بدهیم؟ میگوید برو این جزوه را توزیع کن. نگاه نمیکند که پیامدهای اجتماعی این متن، چیست؟ چیزی که گرفتاری درست میکند، مقدّسمآبی در این مورد است. ظاهرش این است که علاقه شدیدی به اهلبیت دارند، دارند حمایت از اهلبیت میکند. اما این را نگاه نمیکنند که بعدش چه اتّفاقی میافتد؟ چهکسی نمیخواهد نام و یاد حضرت زهرا در جهان باشد؟ اما راهش چیست؟ نکته اصلی این است که نتیجه روش آنها میشود اینکه کسی که الان باید در جبهه تو باشد، دلخور میشود و مقابلت میایستد. نهایتاً مقابله با آن کسی که باید با او میجنگیدید را کنار بگذارید و به هم شلیک کنید.
اگر بتوانیم یک نگاه حکومتی، یک نگاه جامع اجتماعی و آیندهبین را ترسیم کنیم، قضیه عوض میشود. مهم این است که در بحث اولویتبندی، دقّت کنیم. نفس اختلاف را بد ندانیم و از آن واهمه نداشته باشیم. در عینحال توجّه داشته باشیم که این اختلاف در چه سطحی از اولویت امروز ماست؟ اختلاف با چه کسی و در کجا؟ مهم این است که در مورد کدام اختلاف، چهطور موضع بگیریم؟ همهجا اشتراکاتی وجود دارد. مهم این است که از آن اشتراکات، چهطور استفاده کنیم؟
ما در تبلیغ دین در کشور خودمان، در مناطق سنّینشین – مشخّصاً خراسان و سیستان – یک مشکل بزرگ داریم. رویکرد مبلّغینی که اعزام میشوند، إلقاء مرزبندی و نشر اختلافات است. مبلّغین آن طرف هم میآیند و همین رویکرد را در پیش میگیرند. در نتیجه، در جامعهای که پیش از این شیعه و سنّی در کنار هم زندگی میکردند، الان دارند به یک مرزبندی إلقایی از دو طرف میرسند. مرتّب تأکید میشود که ما با آنها این مشکلات را داریم و نباید با هم باشیم. آنها در جهنّماند و نمیدانند که عباداتشان قبول نیست. این مشکل تبلیغی ایجاد شده و یک معضل به وجود آورده است.
این نگاه، متأثّر از نوعی نگاه غیر حکومتی به مسئله بوده است. ما در طول تاریخ، حکومت نداشتیم. لذا یک نگاه اینجوری نسبت به مسئله در تاریخ ما جاری شده است. بالاخره این که امروز، سیاست را از دین جدا کنند و دین تبدیل بشود به تعلّق قلبی و التزام در برخی امور عملی، یک زندگی دیگر و یک تلقّی دیگر به آدم میدهد. حقیقتاً بحث “سیاست ما، عین دیانت ماست”، بسیار اساسی است. اصلاً عشق اهلبیت و اقتدار شیعه، بدون حکومت بیمعنا است. تعارف که نداریم؛ اگر میشد همهچیز را به مدّت یکماه به فلان حضرت آیتالله بدهیم، همه را به خیابان میریزد و بعد هم جنگ میشود. حالا حاصل این کار چه خواهد شد؟ خودتان به اردوی جهادی رفتهاید و مظاهرش را دیدهاید. برویم در یک روستا بلندگو بگذاریم و اجازه ندهیم آنها اذانشان را بگویند!
به هرحال ما میخواهیم نشان بدهیم که بهدنبال نوعی سبک زندگی جدید هستیم که با سبک زندگی در غیر جمهوریاسلامی متفاوت است. میخواهیم حکومت دینی داشته باشیم. روابط متناسب و سازمانهای متناسب و آدمهای متناسب و امکانات متناسب داشته باشیم؛ یعنی یک مجموعه که میتواند نوعی از زندگی جدید را به ما ارائه کند. خُب باید لوازم این دغدغه مهم را ببینیم.
من هیچ ضرورتی نمیبینم وقتی کسی میرود و درمورد مسائل اختلافی سخنرانی میکند. اخیراً در قضیه غدیر قرار شد مسابقهای بگذارند. تقریباً داشت قطعی میشد که این مسابقه در سرتاسر ایران بهطور گسترده برپا بشود. سؤالات را که نگاه میکردی، کاملاً حسّاسیتبرانگیز بود. انرژی بسیاری برد تا طرّاح سؤالات را مجبور کنیم که آنها را تصحیح کند. در ماجرای دیگری، خطبه غدیر را در کتابی آورده و مقدّمهای نوشته بودند و همه مسائل و توطئههای پیچیده خلافت در صدر اسلام را توضیح داده بودند. خیلی سعی کردیم تا مقدّمه را تعدیل کنیم. قرار بود در تیراژ بالا – حدود پانصدهزار – چاپ بشود. در جریانی دیگر، خطبه حضرت زهرا با همین شیوه آماده چاپ شده بود. یک نسخهاش با عنوان دیگری به تهران آمده بود که نظر بدهیم. با هر مشکلی بود، تصحیح کردیم. اصلاً نویسندهاش را میشناسم. این آدم، حکومت را به اندازهای که به او پول بدهند، قبول دارد! انضباط و مراقبه رفتاریاش هم، خیلی کم است. بعد دیدم همان متن اوّل را با عنوان دیگری چاپ و توزیع کرده اند!