فیلسوف مردم(مقاله)

جایگاه مردم در اندیشه حضرت امام از دیدگاه حجت الاسلام والمسلمین فلاح


اشاره:

حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا فلاح، استاد اصول فقه، فلسفه و حکمت اسلامی در مقطع سطوح عالی حوزه علمیه قم و مؤسس موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی است. ایشان قائل به فهم مکتب فکری امام خمینی بر اساس تفسیر مقام معظم رهبری از ایشان می‌باشند. در مقاله پیش‌رو به تشریح جایگاه مردم بر اساس همین مبنا پرداخته‌اند.

«تو [احمد آقا] و همه مى‏دانید که در نظامى واقع هستید که به یُمن قدرت الهى و توفیق او جلّ و علا و دعا و تأیید حضرت بقیه اللَّه ارواحنا لِتُراب مَقْدَمِه الفداء و ملت انقلابى ایران که جانم فداى یک‌یک آن‌ها، دست رد به سینه همه قدرت‌های شیطانى زده است.»

امام خمینی ره

مقام مردم

نظری شگرف

طی سال‌های حیات پربار حضرت امام رحمه‌الله‌علیه آنچه از ایشان در باب مردم دیدیم و شنیدیم واقعاً عجیب و نادر بود. این موضع متفاوت شامل نوع نگاه به مردم و نقش، جایگاه و اقتدارات آن‌ها، عواطفی ویژه و پیامبرگونه نسبت به ایشان، تعاملی بسیار کریمانه و انسانی با آن‌ها و در کنار همه اعتماد شگفت‌انگیزی بود که به تعهد، تحرک و همراهی مردم داشت. مقام معظم رهبری حفظه‌الله‌تعالی معتقد است در حضرت امام سه سرمایۀ بزرگ و سه باور پایه وجود داشت که این انقلاب از آن بهره گرفت و به پیروزی رسید.

«سه باور در امام بزرگوار ما وجود داشت که همین سه باور به او قاطعیت می‌داد، شجاعت می‌داد و استقامت می‌داد: یک: باور به خدا، دو: باور به مردم و سه: باور به خود. این سه باور، در وجود امام، در تصمیم امام، در همه‌ی حرکت‌های امام، خود را به معنای واقعی کلمه نشان داد. امام با دل خود با مردم حرف زد، مردم هم با جان خود به او لبیک گفتند، به وسط میدان آمدند و مردانه ایستادند و حرکتی که از هیچ نقطه‌ای از دنیا نسبت به آن، نگاه محبت‌آمیزی وجود نداشت و دست کمکی دراز نشد، به‌تدریج به سمت پیروزی حرکت کرد و در نهایت به پیروزی رسید.»[۱]

سخنی شبیه به این نیز از شهید مطهری شنیده شده است که بعد از دیدار با امام در پاریس بیان می‌داشتند: با این که شاگرد قدیمی امام هستم، ولی از آنچه در او دیدم حیرت کردم؛ در او چهار ایمان جمع شده بود، ایمان به هدفی که داشت، ایمان به راهی که انتخاب کرده بود، ایمان به قوم و ملت خود و ایمان به خدای خود.

«من دیدم در همه رفقا و دوستانى که من سراغ دارم احدى به اندازه ایشان به روحیه مردم ایران ایمان ندارد. افرادى به ایشان مى‏گویند کمى آرام‏تر، مردم سرد مى‏شوند، مردم از پا درمى‏آیند. مى‏گوید مردم این‌طور نیستند که شما مى‏گویید، من مردم را از شما بهتر مى‏شناسم.»[۲]

اما نگاه مردمی امام تا چه پایه عمیق بود، از کجا آمده بود، ریشه در چه اموری داشت و با همۀ جوانبش چه میزان پایدار بود؟ آیا این نگاه و این باور، مردم را تنها در حد یورش علیه استبداد و یک عصیان مقطعی، اثرگذار می‌دانست یا برای آن‌ها نقش اساسی در سامان زندگی اجتماعی نیز قائل بود؟ آیا مردم‌گرایی امام محدود به مردم ایران بود یا گستره‌ای وسیع‌تر را شامل می‌شد؟

با از پا درنیامدن مردم و پیروزی معجزه‌آسای انقلاب ایران به دست مردم، همۀ این دست سخنان امام اثبات شد و از امام بزرگوار این ملت در نظر مردم جهان شخصیتی افسانه‌ای ساخت. جالب اینکه نهایتاً در آخرین سال‌های حیات خود نیز در وصیت‌نامۀ سیاسی ـ الهی‌اش نوشت:

«من با جرئت مدعی هستم که ملت ایران و تودۀ میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول اللهصلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی صلوات‌اللَّه‌و‌سلامه‌علیهما، می‌باشند.»[۳]

آن اظهارنظرهای عجیب و این دست‌آوردهای عجیب‌تر، یک پیروزی بزرگ و بی‌نظیر برای یک اندیشمند، تئوری‌پرداز و رهبر اجتماعی است. همان طور که خود او می‌گفت: «ما همه شعارهایمان را با عمل محک زده‏ایم‏.»[۴] آنچه ایشان می‌گفت اثبات شد و سخنان آخر او فرقی با سخنان اولش نداشت بلکه گاه صریح‌تر، غلیظ‌تر و بارورتر نیز شده بود.

امام در شمار دانشمندان دینی قرار داشت و هویت معرفتی خود را در گسترۀ مفصل هستی‌شناسی (حکمت)، ارزش‌شناسی (اخلاق) و الزام‌شناسی (فقه) بسته بود. او برای نگاه‌های هستی‌شناختی فلسفی بل عرفانی، با بصیرت کامل آن‌چنان عمر و اهتمامی صرف کرده بود که ناگزیر باید شخصیت فکری ایشان را حِکمی خواند. تفکر حکمی یعنی تلاش دائمی برای پی‌بردن به حقیقت امور پیرامون و دست‌کم مسائل عمدۀ حیات و دغدغۀ حکمی یعنی ارزش قائل شدن برای فهمیدن این حقیقت. عمدۀ آثار و بیانات امام، بلکه نحوۀ زندگی و روش‌های اخلاقی او بر این سائقه و شاکلۀ معرفتی شهادت می‌دهد. پس از این توجه و با نظر به دیدگاه‌های مردم‌محور حضرت امام و نقش مؤثر این نگاه در ویرایش زندگی معاصر کشور ما، با اینکه از اهتمام‌ عمیق ایشان به فلسفۀ فطرت یا فلسفۀ ولایت و موضوعاتی از این دست باخبریم، می‌توانیم ایشان را «فیلسوف مردم» بخوانیم و نگاه‌های جدی الهیاتی ایشان به انسان، جامعه، عیال الله و مردم را جدی بگیریم. حضرت امام رحمه‌الله‌علیه سال‌های طولانی بود (حداقل بیش از چهار پنج دهه) که به مردم بسیار می‌اندیشید و دربارۀ آن‌ها تحلیل‌ها، ایده‌ها و اندیشه‌هایی عمیق داشت و این اندیشه‌ها به واسطۀ جنس معرفتی این اندیشمند از پایگاه قطعی حِکمی و هستی‌شناختی بهره‌مند بود. این مقاله تنها سطور مختصری از نگاه او به مردم و مردم‌سالاری را بدون توجه به سطوح راقی هستی‌شناختی به تصویر کشیده است. برای تبیین بعُد فلسفی نگاه او به مردم باید در مجالی موسع به تتبع و تأمل نشست.

فراتر از ایران

این جنس و جوهرۀ نظری باعث شده بود که نگاه مردمی امام محدود به مردم ایران نباشد. همان‌طور که اشاره شد اساساً مردم بخشی از دغدغۀ ذهنی دیردوران امام بود و بعدها در طرح راهبردی انقلابی او، بلکه مکتب حیات‌بخش سیاسی‌اش جایگاهی فاخر یافت. او معتقد بود که امروزه نوع نگاه به مردم و حقوق آن‌ها و اقتدارات مردمی غلط است و تئوری پیشنهادی خود، «جمهوری اسلامی» را در جهان بی‌نظیر می‌خواند.[۵] تودۀ مردم به‌ویژه محرومین برای او معنایی خاص پیدا کرده بودند و راه برون‌رفت از مشکلات تمام کشورها را بازگشت حکومت‌ها به دست مردم می‌دید و اساساً راه صدور انقلاب اسلامی را نیز این می‌دانست که در تمام کشورها مردم کارها را به دست گیرند. 

«متوجه باشید که در هر جا زورمندان و دولت‌ها با ما مخالف باشند، ملت‌ها با ما موافق‌اند. باید اساس را مردم و فکر مردم قرار داد و باید به فکر مردم بود، نه دولت‌ها؛ زیرا مردم و توده‏ها با حق موافق‌اند؛ چون زیر بار ستم بوده‏اند و نمى‏خواهند تحت سلطه آمریکا و شوروى باشند. … اگر بخواهیم انقلاب را صادر کنیم باید کاری کنیم مردم خودشان حکومت را به دست بگیرند.»[۶]

مقام معظم رهبری حفظه‌الله‌تعالی در تحلیل انقلاب اسلامی می‌فرمایند: «حضرت امام رحمه‌الله‌علیه پس از شکست‌های پی‌درپی انقلاب‌های مردمی و نیمه‌مردمیِ ایران و کشورهای متعدد جهان، به رهنمود مکتب اسلام تنها راه نجات ایران از زیر چنگال استبداد پهلوی (که توسط نظام سلطه کاملاً پشتیبانی می‌شد) را پیدا کرد و آن قیام همۀ ملت علیه استبداد بود. مقابل بدخواهى و بددلى دشمن، تنها راهى که وجود دارد، ایستادگى ملت‌هاست. همچنانى که ملت ایران، این را تجربه کرد و ایستاد.»[۷]

«تنها و تنها راه دستیابى یک ملت به حقوق خود، همین ایستادگى آگاهانه و از سر بصیرت است. آگاه باشند، حقِ خود را بشناسند، بر آن پافشارى کنند. نمى‏شود حق را از دیگران التماس کرد و گرفت.»[۸]

«همه‏ى راه‌های ممکن در این کشور تجربه شد و همه ناکام و ناموفّق از آب درآمد. احزاب گوناگون سیاسى، جریان‌های وابسته‏ى به شرق و غرب و حرکت‌های مسلّحانه، همه و همه در این کشور در برهه‏اى از زمان سر بلند کردند؛ اما هیچ‏کدام‏ نتوانستند براى این ملت کارى انجام دهند. لذا اختناق و سرکوب در این کشور روزبه‌روز شدیدتر شد. حتّى در سال‌های آخرِ قبل از پیروزى انقلاب، وقتى جوانانى به مبارزه‏ى مسلّحانه رو آوردند، آن حرکت‌های مسلّحانه به شدّت سرکوب شد؛ تسلّط رژیم پهلوى هم بیشتر گردید و به‌تدریج یأس دل‌ها را فراگرفت… …آن نیرویى که مى‏توانست در مقابل رژیم پهلوى به معناى واقعىِ کلمه بایستد، ملت بود؛ یعنى باید همه‏ى ملت به صحنه مى‏آمد تا مى‏توانست رژیم فاسد و وابسته و دیکتاتور و ظالم پهلوى و پشت سرش امریکا را شکست دهد. هیچ کانون و مرکزى در ایران وجود نداشت که بتواند ملت را بسیج کند؛ مگر روحانیت و پرچم‏داران دین، با شعار دین. در کشور ما این یک تجربه‏ى طولانى است؛ این‏ها را باید با چشم دقّت نگاه کرد.»[۹]

اگر این تز بزرگ اصلاحی و این فکر حیات‌بخش اسلامی را باور کنیم تنها در دایرۀ ملی محدود نمی‌ماند. مقام معظم رهبری حفظه‌الله‌تعالی در سخن دیگری ضمن اینکه از نظام سلطه به عنوان مصیبت بزرگ امروز بشری نام می‌برند که مانع رشد معنوی انسانی، حفظ احترام آن‌ها، تأمین رفاه ایشان و حتی حق حیات‌شان می‌شود، نقش ایران را در جهان امروز چالش با نظام سلطه می‌خوانند و می‌گویند «تنها راه شکست نظام سلطه ایجاد د یک موج بزرگ مردمی است». این در واقع همان تز اصلی حضرت امام برای ویرایش‌های اساسی به حیات امروزی بشر است.

«در نگاه آرمانى … جایگاه ما از لحاظ دید تاریخى و جغرافیایى و جغرافیاى سیاسى کجاست؟ ما به عنوان ایرانِ جمهورى اسلامى، حرفمان در دنیا چیست؟ در یک جمله‏ى کوتاه، جاى ما به چالش کشیدن زشتى‏ها و سختى‏ها و دردمندى‏هایى است که از سلطه‏ى زر و زور و حاکمیت فساد مالى و قدرت، در دنیا و در سطح بین‏المللى به وجود آمده؛ این را دست کم نگیرید. باید این‏ها را به چالش کشید. [ولی] کى مى‏تواند؟ یک انسان، یک حزب و یک مجموعه نمى‏تواند. آن چیزى که مى‏تواند در مقابل این امواج کُشنده و کوبنده بایستد، یک هویت عظیم جمعىِ بین‏المللى است. … یک هویت‏ جمعىِ‏ بین‏المللىِ زنده‏ى خسته‏نشو، متکى به ایمان قلبى و دینى … امروز این هویت عظیم جمعى و بین‏المللى در حال شکل گرفتن است؛ محورش هم نظام جمهورى اسلامى است.»[۱۰]

امام هم بعد از آن که ایران را -که به دنبال دعوت الهی او قیام کرده بود و مطالبات مشروع خود را بلکه مطالبۀ شریعت اسلامی را سر داده بود- یک حزب واحد و «حزب الله» می‌خواند،[۱۱] نگاه خود را در امتداد حیات امروز بشری کشیده بود و به دنبال تشکیل «حزب جهانی مستضعفین» بود. امام از مستضعفان عالم می‌خواست که از خیر مطالبات مشروع خود نگذرند و همگی یکپارچه بر نظام کفر و ستم بشورند.

«روز قدس یک روز اسلامى است و یک بسیج عمومى اسلامى بود. و من امیدوارم که این امر مقدمه باشد از براى یک «حزب مستضعفین» در تمام دنیا. و من امیدوارم که یک حزب به اسم «حزب مستضعفین» در تمام دنیا به وجود بیاید و همه مستضعفین با هم در این حزب شرکت کنند و مشکلاتى که سر راه مستضعفین است از میان بردارند و قیام در مقابل مستکبرین و چپاولگران شرق و غرب کنند و دیگر اجازه ندهند که مستکبرین بر مستضعفین عالَم ظلم کنند و نداى اسلام را و وعده اسلام را- که حکومت مستضعفین بر مستکبرین است و «وراثت ارض» براى مستضعفین است- متحقق کنند. تا کنون مستضعفین متفرق بودند و با تفرقه، کارى انجام نمى‏گیرد. اکنون که نمونه‏اى از پیوند مستضعفین در بلاد مسلمین تحقق پیدا کرد، این نمونه باید به یک سطح وسیع‌تری، در تمام قشرهاى انسان‌های تاریخ، تحقق پیدا کند به اسم «حزب مستضعفین»، که همان «حزب اللَّه» است و موافق اراده خداى تبارک و تعالى است که مستضعفین، وارث ارض‏ باید بشوند. ما از جمیع مستضعفین عالَم دعوت مى‏کنیم که با هم در «حزب مستضعفین» وارد بشوند و مشکلات خودشان را با دست جمع و اراده مصمم عمومى رفع کنند؛ و هر مسئله‏اى که در هر جا و در هر ملتى پیش مى‏آید به وسیله «حزب مستضعفین» رفع بشود.»[۱۲]

این همان نجوای تشکیل «هویت جمعی بین المللی خسته‌نشو» است.

همچنین اگر رهبری در قضیۀ فوق‌العاده تاریخی، عبرت‌آموز و غربال‌گر برجام ضمن اعلام عدم خوش‌بینی نسبت به نظام سلطه و در رأس آن آمریکا و عمیق شمردن دشمنی نظام سلطه با نظام اسلامی ـ نه محدود به موضوع هسته‌ای ـ با پیش بردن مذاکرات هسته‌ای همراهی کرد و تنها غرض معقول و متوقع از آن را بیداری ملت عنوان نمود و تجدید تجربۀ مکاید و خباثت‌های دشمن را از این جهت مغتنم شمردفیت فکری ملت را بالا می‌ب[۱۳] و از خداوند متعال می‌خواست که خسارت زیادی پیش روی ملت نباشد، باز هم مشغول پیروی از همین اصل ـ محوری بودن مردم در همۀ سوگیری‌ها و تحولات اساسی ـ در میدانی جدید بود.[۱۴] یعنی این نگاه و این رویکرد ایشان به این خاطر است که همچون حضرت امام به بیداری، مطالبه‌گری بلکه قیام مردم نگاهی کاملاً بنیادین و زیرساختی در حرکت اسلامی‌مان دارند.

آن‌ها که در این حادثه‌ها لغزیدند و گاه در کار راهبری عزیز این ملت شک آوردند (گاه گفتند او خود نیز مذاکره با آمریکا و برجام را می‌خواست[۱۵] و گاه گفتند نرمش قهرمانانه یعنی چه و گاه اموری دیگر)، لازم است دوباره به آن جملۀ والای امیرالمؤمنینعلیه‌السلام که «لایحمل هذا العَلَم الا اهل البصر و الصبر» بیندیشند و به‌ویژه از این که خود را و چند سیاست‌مدار حرفه‌ای ولو ارزشی را به جای مردم در این کشور اصل بگیرند دست بردارند.

امام معتقد بود اگر تصدی‌گری حکومت توسط یک انسان موحّد امر موجهی است، تنها برای آن است که خواست و ارادۀ مشروع مردم را در جامعه جاری کند. البته همان طور که از پیام تبریک ۱۲ فروردین برمی‌آید او خواست و ارادۀ فراگیر مردم را مظهر ارادۀ حق تعالی می‌دانست.

حکومت اسلامی موظف است به خواست مردم احترام بگذارد، از خواست ایشان سر در بیاورد، به خواست آن‌ها میدان بدهد و چیزی غیر خواست مردم را دنبال نکند. به این معنی همواره این مردم‌اند که در مطمح نظر حکومت و کل کشور هستند و به این واسطه نظام اسلامی به معنای عمیقی مردمی است.

امام جملات عجیبی را بارها تکرار می‌کرد و آن اینکه «مردم رهبرند» و «مردم از همۀ ما جلوترند».[۱۶] این تعبیر را در دو مرتبه و در واقع دو ساحت می‌توان قرائت کرد. هر دو قرائت نیز درست است، ولی یکی از آن‌ها عظیم‌تر و عزیزتر است. اول به معنای اینکه مطالبه و خواست مردم اصل است و از این جهت در واقع سررشتۀ سوگیری‌های برنامه‌ها به دست مردم است. دومین ساحت که تصویر جدی‌تر و واقعی‌تری از رهبری مردم ارائه می‌کند آنجا است که مردم قیام کرده باشند و خواست‌های مشروع خود را اراده کرده باشند و آمادۀ هزینه دادن برای آن باشند، در آن صورت به اعتقاد حضرت امام اقتدار حیرت‌انگیز مردم جلوه می‌کند و همه مسؤولین و نخبگان را پشت سر می‌گذارد. البته با سیاست‌های غلط یا با درک غلط یا با غرض‌ورزی می‌توان مردم را به رخوت کشید؛ از آرمان، از عشق و حماسه بی‌بهره کرد[۱۷] و از حالت قیام و عزم و اراده خارج نمود و از مقام رهبری انداخت. برخی نه ذکاوت درک جایگاه مردم و نه سلامت به رسمیت شناختن آن و نه عُرضه رساندن مردم به این مرتبت‌ها را دارند، ولی از عطش‌های کویری و سیرنشدنی صدارت برخوردارند.

«مردم رهبرند» عبارت دیگری برای مردم‌سالاری است و سطح برداشت و عمق باور امام به مردم‌سالاری را می‌رساند. اینکه کارها دست مردم است. اینکه هیچ کس «حق ندارد» و «نمی‌تواند» چیزی را به مردم تحمیل کند و اینکه مردم نهایتاً صلاح و فساد و راهکارها را خوب تشخیص می‌دهند.

جدایی مردم از سیاست

امام از دو تئوری بسیار نگران بود؛ یکی جدایی دین از سیاست که این را تز خطرناک پیش از انقلاب می‌دانست و دیگری جدایی مردم از سیاست که این را تز خطرناک پس از انقلاب می‌خواند. جالب اینکه تز دوم را بسیار شیطنت‌آمیزتر و خطرناک‌تر از تز اول می‌خواند!

«این‌ها مى‏خواهند با شیطنت‌هایشان کار خودشان را انجام بدهند. آن‌وقت‏ شیطنت‏ این‏ بود که‏ سیاست‏ از مذهب‏ خارج‏ است … و ما بسیار ضرر خوردیم و آن‌ها هم بسیار نفع بردند. این مطلب شکست‌خورده. حالا مى‏گویند که سیاست حق مجتهدین است. یعنى در امور سیاسى در ایران پانصد نفر دخالت کنند، باقی‌شان بروند سراغ کارشان. یعنى مردم بروند سراغ کارشان، هیچ کار به مسائل اجتماعى نداشته باشند و چند نفر پیرمرد ملّا بیایند دخالت بکنند. این از آن توطئه سابق بدتر است براى ایران.‏ ما اگر نظارت نکنیم؛ یعنى، ملت اگر نظارت نکنند در امور دولت و مجلس و همه‌چیز، اگر کنار بروند، بسپارند دست‏ این‌ها و بروند مشغول کارهایشان بشوند، ممکن است یک‌وقت به تباهى بکشد.»[۱۸]

یعنی حضرت امام رحمه‌الله‌علیه اگر قبل از انقلاب طالب «خیز اسلامی مردم» بود، بعد از انقلاب هم همین را مطالبه داشت، بلکه بالاتر از آن «خیز و حضور و سررشته‌داری اسلامی مردم» را مطالبه می‌کرد، منتهی قبل از انقلاب با فهم درست خود و باور عمیق خود و رشادت‌های تاریخی و پیامبرگونۀ خود اسلام را به صحنۀ مبارزات مردمی آورد و مردم را با اسلام به صحنۀ مطالبۀ حقوق الهی خود کشید و بعد از انقلاب نگران بود به نام اسلام و حکومت اسلامی مردم را از صحنه کنار بزنند و نوعی نخبگی مذموم بلکه مشکوک و آفت‌دار یا آسیب‌پذیر را بر این کشور حاکم کنند.

اگر مقام معظم رهبری حفظه‌الله‌تعالی از اینکه جوانان این کشور غیرسیاسی شوند نگران بودند و حتی می‌گفتند:

«خدا لعنت‏ کند آن دست‏هایى را که تلاش کرده‏اند و مى‏کنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسى کنند. کشورى که جوانانش سیاسى نباشند، اصلًا توى باغ مسائل سیاسى نیستند، مسائل سیاسى دنیا را نمى‏فهمند، جریان‌های سیاسى دنیا را نمى‏فهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشورى مى‏تواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند؟! بله؛ اگر حکومت استبدادى باشد، مى‏شود. حکومت‌های مستبد دنیا، صرفه‏شان به این است که مردم سیاسى نباشند؛ مردم درک و تحلیل و شعور سیاسى نداشته باشند. اما حکومتى که مى‏خواهد به دست مردم کارهاى بزرگ را انجام دهد؛ نظام را مى‏خواهد با قدرت بى‏پایان مردم به سر منزل مقصود برساند و مردم را همه چیز نظام مى‏داند، مگر مردمش بخصوص جوانان و بالاخص جوانانِ دانشجویش مى‏توانند غیر سیاسى باشند؟! مگر مى‏شود؟! عالِم‏ترین عالم‌ها و دانشمندترین دانشمندها را هم اگر مغز و فهم سیاسى نداشته باشند، دشمن با یک آب‌نبات‌ ترش مى‏تواند به آن طرف ببرد؛ مجذوب خودش کند و در جهت اهداف خودش قرار دهد! این نکات ریز را، باید جوانان ما درک کنند.»[۱۹]

در اصل نگران کنار زدن مردم توسط انسان‌های طماع، جاه‌طلب و بدسگال بودند. این پایه نگرانی اعلام شدۀ امام و رهبری آشکارا نشان می‌دهد کسانی در زمان امام و در همین دوران در لایه‌های مؤثری دنبال این کار بوده و هستند و باعث بی‌قراری هر دو رهبر انقلاب شده‌اند.

واقع این است که داستان امام و مردم همان طور که اشاره شد، فراتر از یک طرح سیاسی رفته، صبغۀ فلسفی یافته بود. امام در تئوری سعادت برای ارادۀ مردم نقش و جایگاهی قائل بود که نمی‌شد آن را با هیچ عنصر جایگزینی تأمین کرد. در نظرگاه پاک حضرت امام تنها در صورت این نوع از تحولِ مردمی بود که می‌شد به آستان شرف ظهور منجی بشریت رسید و همۀ ایده‌ها و اندیشه‌های مهدوی دیگر را خواب و خیال و نامربوط به امام قیام و امام انقلاب بزرگ توحیدی می‌شمرد. این نگاه خود یک تئوری و تز اجتماعی اسلامی ـ بلکه دینی ـ فوق العاده و واقعاً انقلابی به شمار می‌رفت.

مردم‌سالاری و ولایت فقیه

در این فضای فکری است که از نظر امام فلسفۀ ولایت فقیه مردم‌سالاری است. از آنجا که ولایت فقیه نه یک نظریۀ دولت و نه یک نظریۀ رهبری بلکه یک تئوری اسلامی است و در منظومۀ فکر اسلامی معنا می‌شود، ولایت فقیه فرقی با مردم‌سالاری ندارد. ولی فقیه کسی است که مردم را رهبر بداند و نه به نخبگی، بلکه به مردم بودن خود افتخار کند. اساساً در مکتب امام که مکتب اهل بیت علیهم‌السلام است تنها کسی می‌تواند خود را به سوی منصب ولایت بکشد که از ذلت نفس برخوردار باشد و هر میزان در این منصب زمان بگیرد در ذلت نفس شکفته‌تر، پایدارتر و راسخ‌تر می‌شود. تنها با چنین ولایت فقیهی به مردم‌سالاری می‌رسیم و مردم‌سالاری‌های دیگر زیرساخت لازم را برای حقیقی بودن و حقیقی ماندن ندارد.

مردم‌سالاری بدون ولایت فقیه عملاً ـ و حتی از یک نظرگاه فلسفی، نظراً ـ عقیم است. در این صورت برای رسیدن به مردم‌سالاری باید ولایی بود. ولایی بودن به این معناست که باید به اندیشه‌های او و سمت و سوی اراده‌های منتخب او توجه کرد. باید این اندیشه‌ها را به‌خوبی فهمید و به اهتمام‌های او گره خورد.

همۀ آن‌ها که در این سال‌ها در اندیشه یا احساس و در منش خود از نوعی تجبّر، بی‌دردی و نخبگی مذموم برخوردار بوده‌اند و حساب خود را به شکل‌های متنوعی از حساب مردم جدا کرده و خود را چنین به ما نشان داده‌اند، بر همگان معلوم کرده‌اند که از صلاحیت‌ هیچ‌گونه ولایتی در این کشور برخوردار نیستند و اگر فکر و مکتب امام بر فرهنگ فعال اجتماعی حاکم باشد از طرف ذهنیت عمومی اجتماعی نیز در شمار بی‌ربط‌ترین انسان‌ها به انقلاب اسلامی شمرده خواهند شد. مسلماً آنچه مایۀ نجات حیات سیاسی و اجتماعی ایشان خواهد بود، حکومت فرهنگ مادی‌گرای لیبرال بر این جامعه است که با فردگرایی و به میان کشیدن نفع شخصی و حرص و طمع و دیوسیرتی دل‌ها و انسان‌ها را در واقع از هم جدا می‌کند. گویا خود نیز به‌خوبی بر این تلازم واقف شده‌اند و آن را دنبال می‌کنند. این همان چیزی است که مقام معظم رهبری حفظه‌الله‌تعالی را جدی‌تر از هر زمان دیگر نگران تحریف مکتب امام نموده است.[۲۰]

با کم شدن فاصله‌ها و نزدیک شدن سرنوشت ملت‌ها به یکدیگر، وجود ولایت فقیه در یک نقطه از عالم باعث می‌شود مردم آنجاها که از نعمت چنین ولایتی بی‌بهره هستند بتوانند به پا خیزند و در عین دشواری‌های جدی به سمت مقصود بلند بشری خویش به پیش بروند. امروزه اگر در مناسبات کشورها با ملت ایران و رهبر این کشور بیشتر دقیق شویم خواهیم فهمید که تئوری هوشمندانه و به قول حضرت امام «مترقی»[۲۱] ولایت فقیه چه چیزی را در جهان بشری هدف گرفته بود. امروز اگر از سخن نو برخودار باشیم، بر این سخن و لوازم آن به خوبی واقف باشیم، به این سخن ایمان راسخ داشته باشیم و آن را در یک جامعۀ مستعد مثل ایران به کار بگیریم، در آرایش انسانی جامعۀ جهانی ویرایش جدی خواهیم زد، ویرایشی که واقعاً مشغول آن هستیم.

اما نخبگی نیز در مکتب امام معنایش تغییر می‌کند. نخبه یک شخصیت مردمی است، بلکه چیزی غیر مردم نیست. نخبه کسی است که بتواند در نظام ولایی که نظامی مردم‌سالار است به سعادت و راه‌های سعادت بشر بیندیشد، مردم را بفهمد، برای ایشان دل بسوزاند، همۀ دست‌آوردهای خود را به مردم بسپارد و همۀ اندیشه‌های صالح خود را با مردم به پیش ببرد.

حکومت الله

در اینجای سخن توجه به یک نکته در منظومۀ فکری حضرت امام رحمه‌الله‌علیه بسیار حیاتی است. در عین این همه تأکیدی که از امام دربارۀ مردم و حکومت مردم می‌شنویم، حضرت امام با نگاه و روح و تربیت توحیدی عمیق و پرشوری که داشت در زندگی بشری برای خود و برای نوع بشر دغدغه‌ای جز حکومت الله بر زمین نداشت. امام به خاطر سیطرۀ نگاه حِکمی و تربیت الهی بر او، آن‌قدر می‌فهمید که همچون پیامبران بزرگ الهی هر چیزی خارج از دایرۀ توحید برایش کاملاً بی‌معنا بود.

«حکومت اسلامى هم این طورى است که مى‏خواهد حکومت اللَّه در عالم پیدا بشود؛ یعنى مى‏خواهد سرباز مسلمان با سربازهاى دیگر فرق داشته باشد: این سرباز الهى باشد. نخست‌وزیر مسْلم با نخست‌وزیر سایر رژیم‌ها فرق داشته باشد؛ این یک موجود الهى باشد. هر جا یک مملکتى باشد که هر جایش ما برویم صداى اللَّه در آن باشد. اسلام این را مى‏خواهد. اسلام از کشورگشایى مى‏خواهد که اللَّه را در همه عالم نمایش بدهد؛ تربیت الوهیت بکند در همه عالم، تربیت انسانى بکند؛ انسان را برساند به آنجایى که «در وهم‏ تو ناید آن …».»[۲۲]

ولی جالب است که می‌بینیم آن هنگام که مردم با رأی آشکار خود نوع حکومت را در بهار ۵۸ انتخاب کردند در پیام تبریک خود چنین می‌گوید:

«صبحگاه ۱۲ فروردین ـ که روز نخستین حکومت اللَّه است ـ از بزرگ‌ترین اعیاد مذهبى‏ و ملى ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزى که کنگره‏هاى قصر ۲۵۰۰ سال حکومت طاغوتى فرو ریخت و سلطه شیطانى براى همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جاى آن نشست.»[۲۳]

اگر مقام معظم رهبری حفظه‌الله‌تعالی معتقدند که اساساً همۀ ما و جهان بشری پس از حادثۀ عظیم انقلاب اسلامی و برپایی نظام اسلامی در ایران دیگر در عصر جدیدی زندگی می‌کنیم و هندسۀ همۀ ساحت‌های کلان حیات بشری در حال تغییر است، به این جهت است که در اتمسفر همین نگاه قرار دارند و همین سخن را به تقریری دیگر بیان می‌کنند:

«با انقلاب اسلامى در ایران و با تشکیل نظام اسلامى در این نقطه‏ى از عالم و با مبارزات طولانی‌ای که ملت ما پشت سر رهبر عظیم‏الشّأنش، براى حفاظت از انقلاب و اسلام انجام داد، عصر جدیدى با خصوصیاتى متمایز با دوران قبل، در عالم به وجود آمد. قدرت‌های مادّى دنیا، چه بخواهند و چه نخواهند؛ امریکا چه بخواهد و چه نخواهد، این دوران در دنیا آغاز شده و پیش هم رفته است و تأثیرات این عصر جدید، روى ملت‌ها و دولت‌هاى ضعیف و نیز روى دولت‌های قوى و ابرقدرت‏ها محسوس است.»[۲۴]

در میان خصوصیت‌های این عصر جدید یکی همین توجه به مردم است:

«خصوصیت دیگر این عصر جدید، معنا بخشیدن به ارزش انسان‌ها و حضور مؤثر توده‏هاى میلیونى مردم است. در دوران جدیدى که به‏وسیله‏ى امام ما آغاز شده است و دایره‏ى آن محدود به ایران هم نیست، توده‏هاى مردم، اصل و تعیین‏کننده و تصمیم‏گیرنده‏اند و آن‌ها هستند که جریان‌ها را هدایت مى‏کنند.»[۲۵]

کلید حل همۀ مشکلات

در نظرگاه شریف هر دو امام بزرگوار انقلاب تاریخی اسلامی ایران، مردم‌گرایی، مردم‌سالاری و سپردن همۀ کارهای کشور به دست مردم کلید حل تمام مشکلات تاریخی بشری و ملی است. اکنون وظیفۀ نخبگان ارجمند انقلابی این است که تصویر درستی از این تئوری اسلامی به دست بیاورند و آن را از مرتبتی کلی به ساحت‌های کاربردی و عینی نزدیک کنند و مسیرهای درستی را که باید در پیش بگیریم برای ما ترسیم نمایند.

«انقلاب حرف نوی زد و آن، حکومت اسلامی بود. این حرف نو، همیشه هم نو نمی‌ماند؛ این را ما باید قبول کنیم. ممکن است از اوّل نقص‌هایی داشته باشد؛ ممکن است در خلال، دچار ضعف‌ها و نقص‌ها و کج‌فهمی‌هایی شود؛ در این تردیدی نیست. فکرهای صحیح و قوی باید به‌طور دائم کار کنند و این حرف نو را در جهت خود تکمیل نمایند و بدون این‌که به پایه آن ضربه‌ای بزنند و اساس آن را نفی کنند، نواقص آن را به‌طور مرتب برطرف سازند؛ یعنی بلاشک نوآوری لازم است. چیزی که ظرافت کار شما را مضاعف می‌کند و قبلاً به آن اشاره کردم، این است که باید توجّه کرد در این نوآوری‌ها، تلقین‌پذیری از فرهنگ بیگانه- همان فرهنگی که درصدد سلطه است- نقش نداشته باشد.»[۲۶]

نگاه اسلامی امام

نکتۀ مهم آخر این که این اندیشه گذشته از این که عمیق بود، راسخ بود، گسترده و حیرت‌انگیز و صادقانه بود، عمیقاً و کاملاً اسلامی بود.

«افرادى گمان نکنند که امام بزرگوار ما، انتخابات را از فرهنگ غربى گرفت و آن را قاطى کرد با تفکر اسلامى و شریعت اسلامى؛ نه، اگر انتخابات و مردم‌سالارى و تکیه‌ى به آراء مردم، جزو دین نمی‌بود و از شریعت اسلامى استفاده نمی‌شد، امام هیچ تقیدى [به آن] نداشت؛ آن آدم صریح و قاطع، مطلب را بیان می‌کرد. این جزو دین است، لذا شریعت اسلامى چهارچوب است؛ در همه‌ى قانونگذارى‌ها و اجراها و عزل ‌و نصب‌ها و رفتارهاى عمومى که تابع این نظم سیاسى و مدنى است، باید شریعت اسلامى رعایت بشود؛ و گردش کار در این نظام به‌وسیله‌ى مردم‌سالارى است؛ یعنى آحاد مردم نماینده‌ى مجلس را انتخاب می‌کنند، رئیس‌جمهور را انتخاب می‌کنند، وزرا را با واسطه انتخاب می‌کنند، خبرگان را انتخاب می‌کنند، رهبرى را با واسطه انتخاب می‌کنند؛ کار، دست مردم است؛ این، پایه‌ى اصلى حرکت امام بزرگوار است. این بناى عظیمى که این بزرگوار گذاشت، متکى به این دو پایه است. التزام به شریعت اسلامى، روح و حقیقت نظام اسلامى است؛ این را توجه داشته باشند.»[۲۷]

این نگاه‌ها که در عالم سیاست بدیع می‌نمود ریشه در تعلیمات فراوانی از دین مبین اسلام داشت. در این باب نمی‌توان به اختصار سخن راند ولی از نگاهی گذرا به آن دریغی نیست. غیر از نظر گزاره‌ای به تعلیمات صریح اسلامی می‌توان با نگاه کلی به آن‌ها و رصد سمت و سوی آن دریافت که اسلام نگاه یک اندیشمند را چنان می‌پرورد که مردم را به پیش بیندازد و با ارتقا بخشیدن به خواست‌ها و مقاصدشان به ایشان امیدها و انگیزه‌های جدی برای پیگیری آن‌ها بدهد و آن‌ها را متوجه ارزش خود و ارزش با هم بودن بنماید و با مجموع این تعالیم عرشی، بهشتی زمینی پدید بیاورد. همچنان که نظام احکام مربوط به برده‌داری در اسلام به گونه‌ای است که معلوم است گذشته از این که از نظام برده‌داری، یک دستگاه تربیتی مردمی و راهی طبیعی و بی‌هزینه برای افزودن به امت اسلامی ساخته است، جامعۀ اسلامی را به سوی حذف تدریجی برده‌داری از دایرۀ حیات اجتماعی خویش سوق می‌دهد.[۲۸] حال اگر بپرسیم شریعت اسلام طرفدار برده‌داری است یا خیر؟ پاسخ این است که خیر. لکن از باب این که «انّ هذا الدین لمتینٌ» با متانت و حکمت و نگاه‌های نافذی که دارد در دل تمام این توصیه‌هایی که در ظاهر، برده‌داری را به رسمیّت می‌شناسد، گرایش ملایم ولی قاطعی به سمت حذف آن تعبیه کرده است و نهایتاً جامعۀ متشرّع را به آن می‌رساند. این سؤال را در برابر هر یک از کتاب‌های فقهی می‌توان پرسید: سؤال از سمت و سو و مقاصد جمعی آن باب. در حیات اجتماعی اسلامی گرایش اسلام به بالیدن انسان، مسئول و صاحب آگاهی و تعصب شدن او و انواع رشدهای زیبای بشری جدی و ملموس است.

اما به طور خاص می‌توان به مواردی چند از تعلیمات صریح اسلامی اشاره کرد. یکی از آن‌ها نگاه خوش‌بینانه به ذات انسانی و اشرف مخلوقات، دارای مقام خلیفهاللهی، مفطور بر توحید و برخوردار از دفائن عقول خواندن آن و قائل به گرایش انسان‌ها به خداوند متعال و خیر و نیکی در حیات بشری و قائل به نوع ویژه و منحصر به فردی از کرامت برای انسان بودن، می‌باشد. امثال امام که ید طولایی در انسان‌شناسی اسلامی داشتند در عین قائل بودن به نفس اماره برای انسان و داشتن باورهایی بسیار سخت‌تر از مکاتب روان‌شناختی منفی‌گرا نسبت به انسان، برای انسان فراتر از تعیّن دنیایی، باطنی نورانی و الهی قائل بودند و علاوه بر این‌ها قائل به امکان دسترسی به این باطن نیز بودند.

امثال امام معتقدند تلاش‌های پیامبران در طول تاریخ به تدریج اثر خود را گذاشته و بشر را از جهالت‌های محض دنیایی خارج کرده و نور معرفتی در جهان تابیده است. همچنین ارادۀ خدا بر این تعلق گرفته است که وراثت زمین به مستضعفین برسد و بساط مستکبران عالم کاملاً برچیده شود. در این کار هر چند دین دستگیر و راهنمای بشر است ولی بنای اصلی و متین و حکیمانه بر این است که خود مردم برای حاکم نمودن قسط و عدالت قیام نمایند. لذا توصیه‌های متعددی چون سخن امیرالمؤمنین علیه‌السلام در عهدنامۀ مالک اشتر که حاکم دینی را به توده توجه می‌دهد و از خواص تحذیرهایی نشان می‌دهد، نشان دهندۀ این است که تودۀ مردم نقش بنیادینی در پیگیری عوامل سعادت بشری دارند.

اگر در دستگاه فکری سعادت‌بخش اسلامی فقر (زهد در دنیا و حتی بی‌بضاعتی شخصی) فخر پیامبران و انس با فقرا و رحمت با محرومان، عامل جلب رحمت الهی معرفی شده است، تکبر با متکبران و ستیزه با مال‌مردم‌خوران نیز ارزشمند، وظیفه بلکه عبادت و عامل انحصاری اصلاح آن‌ها شمرده شده است. همچنین رحمت الهی در گرو رحمت مردم به یکدیگر و رعایت هم‌دیگر و احساس مسؤولیت نسبت به هم، دیدن دردهای همدیگر، برای هم بودن و در کار هم بودن- از دعا گرفته تا در میدان زندگی برای هم دویدن- می‌باشد. و این نیز عامل گشایش درب‌های نعمت‌های بی‌دریغ حق خوانده شده است؛ یعنی خداوند با دستار رحمت بی‌حساب خود در همین میانه ایستاده است، وسط مردم.

در مکتب اسلام که امام ذهن و دل خود را بدون پیش‌داوری به آن سپرده بود و هر آموزۀ برجسته‌ای را به جان خریده بود قاطعانه گفته شده است که ارادۀ الهی به دنبال ارادۀ عمومی مردم به میان خواهد آمد و طبعاً تغییر و تحول‌ها و معجزه‌های بزرگ اجتماعی با تغییر مردم در خود ایجاد خواهد شد. به همین جهت حضرت امام یک نصیحت بیشتر نداشتند و آن این که بی‌معطلی به خاطر خدا به پا خیزید. حضرت امام رحمه‌الله‌علیه برای دست‌یابی به آستان آن ناموس بزرگ الهی (تحول عمومی مردم) بر وحدت کلمه تأکید پرتکراری داشتند و دست خدا را همراه با جماعت می‌دانستند و ارادۀ الهی را یک ارادۀ واقعی ولی پنهان در جهان هستی می‌شمردند که از چشم بسیاری از کسانی که تنها ظاهر دنیا را می‌بینند مغفول می‌ماند و در زمان خودش باعث حیرت و اعجاب آن‌ها می‌شود.

امام در شمار کسانی است که نگاه مثبت به روند تاریخ و تکامل جوامع بشری دارند زیرا از بن دندان مهدی‌باورند و ولیّ کامل الهی را هم‌اکنون ناظر نگران حوادث حیات ما و منتظر اجازۀ دستگیری از ما و در نهایت، شخصیتی که به میدان می‌آید و پویش‌های بشر خسته از واماندگی و رشدهای ناچیز را به انتها می‌رساند.

امام خمینی چشم خود را بر دشمنی قطعی استکبار با خدا و وعدۀ منکوب شدن دشمنان خدا با ارادۀ قاهر الهی نمی‌پوشد و قاعدۀ پیروزی خون بر شمشیر و غلبۀ فئه‌ای قلیل بر فئه‌ای کثیر را ناموس حاکم بر هستی می‌شمرد.

هرچند ابتدا عجیب به نظر می‌رسد که در تعلیمات عرشی امام خمینی اعتماد به مردم در کنار اعتماد به خدا قرار می‌گیرد و دلسوزانه و مشفقانه تکرار می‌شود، ولی پس از آشنایی با منظومۀ فکر بانشاط اسلامی ایشان معلوم می‌شود که این نگاه هم از نظر دینی ناب و اصیل است.

آنگاه که رهبر معظم انقلاب با نگرانی، خبر از دو دیدگاه در باب مسائل اقتصادی می‌دهند و در یکی از آن‌ها اعتماد به مردم را پایۀ نگاه و برنامه‌ریزی می‌شمرند، در واقع مشغول ارائۀ یک نظرگاه اسلامی بلکه قرائت نبوی و علوی از اسلام مظلوم هستند.

نگاه دوّم به اقتصاد کشور نگاه به پیشرفت اقتصاد با استفاده از کمک بیرون از مرزها است؛ می‌گوید سیاست خارجی‌مان را تغییر بدهیم تا اقتصاد ما درست بشود، با فلان مستکبر کنار بیاییم تا اقتصاد رونق پیدا کند، تحمیل قدرت‌های مستکبر را در بخش‌های گوناگون و مسائل گوناگون بپذیریم تا اقتصادمان رونق پیدا کند؛ این هم نگاه دوّم است.

نگاه مفتون

متأسفانه گویا حتی فرهیختگان جامعۀ انقلابی نیز گفته یا ناگفته برای معرفت غربی چنان مرجعیتی قائل‌اند که این همه سیره و سخنان واضح امام را نمی‌شوند و از آن برداشتهایی لیبرال می‌کنند و حتی آشکار یا پنهان در دل خویش او را متهم به تبعیت قهری ـ و حتی لاجرم پذیرفته و پسندیده ـ از اندیشۀ غربی می‌کنند.

نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتد/ که گوش هوش به مرغان هرزه‌گو داری

این نوع نگاه و این آهنگ سرد عاقبت خوشی برای این انقلاب ندارد و ممکن است به تدریج کار ما را به نقطه‌های شومی برساند.

با دشمنان دلی نرم داشتن، از تحقیر ملت باکی نداشتن، مردم خویش را نامحرم دیدن، از شفافیت اندیشه، شفافیت عواطف و شفافیت اطلاعات خوف و واهمه داشتن، به هیچ وجه صفت دلسوزان «واقعی» ملت و انسان‌های «مردمی» و نگاه‌های پاک «اسلامی» نیست.

«برای انقلابی بودن شاخص‌هایی وجود دارد…که شاخص اوّل، پایبندی به ارزش‌های مبنایی و اساسی اسلام است… یکی دیگر از مبانی، محور بودن مردم است که وقتی ما مردمی بودن را و محور بودن مردم را با اسلام همراه می‌کنیم، ترکیب آن می‌شود جمهوری اسلامی؛ جمهوری اسلامی یعنی این؛ مردم محورند، مقاصد برای مردم است، هدف‌ها متعلّق به مردم است، منافع مال و مِلک مردم است، اختیار در دست مردم است؛ این‌ها مردمی بودن است: رأی مردم، خواست مردم، حرکت مردم، عمل مردم، حضور مردم و شرافت مردم در نظام جمهوری اسلامی. این یکی از آن مبانی است و به‌معنای واقعی کلمه باید به این معتقد بود.»[۲۹]

همان طور که به بیان شیرین و الهام‌بخش مقام معظم رهبری حفظه‌الله‌تعالی مردم‌سالاری عاملی مهم برای تهذیب نفس مسئولان است،[۳۰] پیروی از شیاطین و نظام شیطانی بین‌المللی علامتی مهم برای نشان دادن نفاق مطعون و مذموم درونی و دوری از اسلام ناب شمرده می‌شود.[۳۱] این مشکل مشکلی تاریخی، بل مشکلی بشری در حیات دنیایی است؛ دل به نوای نورانی تعلیمات وحیانی ندادن و گاه سال‌های سال در مرزهای سیاه تردید و دودلی و دوزبانی روزگار گذراندن.

به نام ملت دولتی فربه پدید آوردن و علی‌رغم رهنمودهای مکرر حضرت امام همه چیز را دور و بر خود جمع کردن و نهادهای مردمی چون جهادسازندگی را گام به گام به نابودی کشیدن رویه و خواست و منطق و بینش مردمی امام نبوده و نیست. آن رویه‌های غیرمردمی با الهام از هر کجا و با هر سائقی که بوده، ما را پس از انقلاب قطعاً پیروز و شکوهمند اسلامی و فتح قله‌های افسانه‌ای متعدد ملی و بین‌المللی، در این زمان سوگوار مصائب متعددی نموده است. ما هر جا «اسلامی» و «مردمی» عمل کردیم به پیروزی قطعی رسیدیم.[۳۲] هنوز هم قواعد اسلامی و نوامیس عالم ثابت‌اند و خداوند در پی نیت‌های صادق و اراده‌های پاک است و «آینده از آن حزب‌اللهی‌هاست.»

عده‌ای شاید هیچ‌گاه عمیقاً باور نکردند که «ملت بزرگ ایران مثل یک صاعقه بر سر آمریکا فرود آمده است.»[۳۳]

و امروزه نیز هیچ‌گاه نتوانند باور کنند که «برخلاف آنچه که وانمود می‌شود که آن‌ها در موضع فعال قرار دارند، نه، این‌جور نیست؛ دشمن در مقابل ملت ایران در موضع انفعال است. ملتی با عزم راسخ، با بصیرت، با ایمان، می‌داند چه می‌خواهد، راه را هم بلد است، سختی‌ها را هم با شجاعتِ تمام تحمل می‌کند؛ در مقابل این ملت، اسلحه‌های گوناگون سیاسی و نظامی و امنیتی و اقتصادی کند است؛ لذا دشمن در حال انفعال است. دشمنان چون در حال انفعال‌اند، حرکات غیر منطقی می‌کنند.»[۳۴]

خداوند متعال در کتاب مقدس هدایت، قرآن مجید، ما را بیم داده که مترَفین و مرفهین بی‌درد بلای جان یک جامعه هستند و با میدان‌داری آن‌ها یک جامعه که در آن روح مردم در جریان باشد به هلاکت کشیده خواهد شد. امروز بیش از هر زمان دیگری محتاج مردم‌سالاری دینی هستیم، محتاج بیداری مردم، خودباروی مردم و حضور آن‌ها در تمام میدان‌ها. محتاج آنیم که مردم بیایند و با دستان الهی خود همۀ کارها را به دست خود بگیرند و این انقلاب مظلوم را از دست قارون‌صفتان، هامان‌صفتان و فرعون‌صفتان نجات بدهند و آن را به سمت مقاصد باشکوه الهی، انسانی و جهانی‌اش به پیش‌برانند.

«در دوران طاغوت مى‏گفتند کشور صاحب دارد؛ صاحب کشور کیست؟ شاه؛ درحالى‏که او یک انگل و سربار و زیادى در کشور بود، نه صاحب کشور؛ صاحب کشور مردم‌اند؛ بله، کشور صاحب دارد؛ صاحب کشور کیست؟ مردم. کار وقتى دست خود مردم سپرده شد- که صاحبان کشورند، صاحبان آینده‏اند- آن‏وقت کارها به سامان خواهد رسید. تدبیر مسئولان در هر برهه‏اى از زمان در دوران جمهورى اسلامى، باید این باشد؛ کارها با تدبیر، با برنامه‏ریزى، با ملاحظه‏ى همه‏ى ظرایف و دقایق در اختیار مردم گذاشته بشود؛ آن‏وقت کارها پیش خواهد رفت. ما هم از اوّل انقلاب تا امروز هر وقتى هر کارى را محوّل به مردم کردیم، آن کار پیش رفته است؛ هر کارى را انحصارى در اختیار مسئولان و رؤسا و مانند اینها قرار دادیم، کار متوقّف مانده است. نمى‏گوییم حالا همیشه هم متوقّف مانده امّا غالباً یا متوقّف یا کُند [شده‏]؛ اگر متوقّف نمانده است، کُند پیش رفته است. امّا کار دست مردم که افتاد، مردم کار را خوب پیش مى‏برند. این مخصوص ما هم نیست؛ این را هم عرض بکنم که این مخصوص ما ایرانى‏ها نیست. در هر نقطه‏اى اگر کار دست مردم قرار گرفت و مردم داراى هدف بودند- [نه‏] آدم‌های بى‏هدف، آدم‌های سرگردان در امور زندگى، گرفتار امور روزمرّه‏ى شخصى، آن‌ها نه- هرجور کارى، سخت‏ترین کارها، کارهاى نظامى، کارهاى امنیتى، دست مردم وقتى افتاد، صحنه وقتى در اختیار مردم قرار گرفت، پیش خواهد رفت. مردم این‏جورند؛ هرجا صحنه به مردم سپرده شد، انگیزه‏هاى مردمى، نیروهاى متنوّع و متکثّر مردمى، کارها را پیش خواهد برد.»[۳۵]

به یُمن نگاه‌های ناب اسلامی و نفس‌های پاک شاگردان و سربازان مخلص امام این اتفاق یقیناً خواهد افتاد. این مردم عمیقاً انقلابی‌اند و سالهای سال تحت تعلیم مدرسۀ عاشورا، مدرسۀ انتظار و مدرسۀ انقلاب بوده‌اند و نهایتاً در پس این تعلیمات و تشویقات و رهنمودهای تاریخی توانسته‌اند در این دوران با توکل برخداوند قادر متعال پنجۀ طواغیت ملی و بین‌المللی را در قبضۀ آهنین خود خرد کنند. این طائفه واقعاً انقلابی‌اند و دیگر به خواب طولانی نخواهند رفت و دیگر کسی نخواهد توانست مدتی دراز با فریب آن‌ها برگُردۀ شریفشان سوار شود.

«کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا له، ُ بَلْدَهٌ طَیِّبَهٌ وَ رَبٌّ غَفُور.»(سبأ، ۱۵)


۱٫ بیانات در مراسم بیست و چهارمین سالگرد رحلت امام خمینی ره، ۱۴/۰۳/۹۲

۲٫ مجموعه آثار شهید مطهری (آینده انقلاب اسلامى ایران)، ج‏۲۴، ص ۱۳۳

۳٫ صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۴۱۰؛ وصیت‌نامۀ امام

[۴]. صحیفه امام، ج‏۲۱، ص ۲۸۵؛ پیام منشور روحانیت

[۵]. [قوانین اسلامى‏اى که شما مایلید در ایران اجرا کنید، شبیه عربستان سعودى و لیبى خواهند بود؟]

«آنچه را که ما به نام جمهورى اسلامى خواستار آن هستیم فعلًا در هیچ جاى جهان نظیرش را نمى‏بینیم.»(صحیفه امام؛ ج ۵، ص ۴۳۸٫)

همچنان که مقام معظم رهبری حفظه‌الله‌تعالی هم بر این باورند: «امروز مردم‌‌سالاری‌ دینی‌ در نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران، حرف‌ نو و جدیدی‌ است‌ که‌ توجه‌ بسیاری‌ از ملت‌ها، شخصیت‌ها و روشنفکران‌ عالم‌ را به‌ سوی‌ خود جلب‌ کرده‌ است.»

۶٫ صحیفه امام، ج‏۱۵، ص ۳۰۷

۷٫ بیانات در مراسم هفتمین سالگرد رحلت امام خمینی ره، ۱۴/۳/۷۵

۸٫ بیانات در مراسم هجدهمین سالگرد رحلت امام خمینی ره، ۱۴/۳/۸۶

۹٫ بیانات در مراسم سیزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی ره، ۱۴/۳/۸۱

۱۰٫ بیانات مقام معظم رهبری حفظه‌اللهدر دیدار جمعی از دانشجویان برگزیده و نمایندگان تشکل‌های دانشجویی، ۲۴/۷/۸۴

[۱۱]. «شعارها و خواسته‏هاى نهضت اسلامى ایران آن چنان مورد قبول اکثریت قاطع ملت است که هیچ جناحى، که به جز این خواسته‏ها چیزى مخالف آنها بگوید، در میان ملت جایى ندارد. نهضت ملت ایران حدود و چهارچوب‌هاى حزبى را درهم شکسته است و به صورت یک حزب درآمده است و آن، حزبِ ملت مسلمان ایران یعنى حزب اسلام و «حزب اللَّه» است. در مبارزات ایران کسى جرأت نمى‏کند از ملت دور باشد. من هم یکى از افراد ملت هستم.»(صحیفه امام؛ ج ۵، ص ۴۳۸٫)

۱۲٫ صحیفه امام، ج‏۹، ص ۲۸۱

[۱۳]. در آبان ۹۲ فرمودند: «یک تجربه‌ای در اختیار ملّت ایران است … این تجربه ظرفیّت فکری ملّت ما را بالا خواهد برد؛ مثل تجربه‌ای که در سال ۸۲ و ۸۳ در زمینه‌ی تعلیق غنی‌سازی انجام گرفت که آن‌وقت تعلیق غنی‌سازی را در مذاکرات با همین اروپاییها، جمهوری اسلامی برای یک مدّتی پذیرفت. خب ما دو سال عقب افتادیم، لکن به نفع ما تمام شد. چرا؟ چون فهمیدیم که با تعلیق غنی‌سازی، امید همکاری از طرف شرکای غربی مطلقاً وجود ندارد. اگر ما آن تعلیق اختیاری را – که البتّه به‌نحوی تحمیل شده بود، لکن ما قبول کردیم، مسئولین ما قبول کردند – آن روز قبول نکرده بودیم، ممکن بود کسانی بگویند خب یک ذرّه شما عقب‌نشینی می‌کردید، همه‌ی مشکلات حل می‌شد، پرونده‌ی هسته‌ای ایران عادی می‌شد. آن تعلیق غنی‌سازی این فایده را برای ما داشت که معلوم شد با عقب‌نشینی، با تعلیق غنی‌سازی، با عقب افتادن کار، با تعطیل کردن بسیاری از کارها مشکل حل نمی‌شود؛ طرف مقابل دنبال مطلب دیگری است؛ این را ما فهمیدیم، لذا بعد از آن شروع کردیم غنی‌سازی را آغاز کردن … بنابراین از مذاکراتی هم که امروز در جریان است، ما ضرری نخواهیم کرد. البتّه بنده همچنان که گفتم خوش‌بین نیستم؛ من فکر نمی‌کنم از این مذاکرات آن نتیجه‌ای را که ملّت ایران انتظار دارد، به‌دست بیاید، لکن تجربه‌ای است و پشتوانه‌ی تجربی ملّت ایران را افزایش خواهد داد و تقویت خواهد کرد؛ ایرادی ندارد امّا لازم است ملّت بیدار باشد، بداند چه اتّفاقی دارد می‌افتد تا بعضی از تبلیغات‌چی‌های مواجب‌بگیر دشمن و بعضی از تبلیغات‌چی‌های بی‌مزد و مواجب – از روی ساده‌لوحی – نتوانند افکار عمومی را گمراه کنند.»(بیانات در دیدار دانش‏آموزان و دانشجویان به مناسبت روز ملّى مبارزه با استکبار جهانى، ۱۲/۸/۹۲)

[۱۴]. پس از سالها در بوق و کرنا کردن راهگشا بودن با کدخدا کنار آمدن و به جای «درشتی» با خوانخواران تاریخی عالم با ایشان به «درستی» سخن گفتن و هزینه‌های سنگینی را پای این استراتژی غلط ریختن …، غلط بودن مسیرهای انحرافی از مکتب امام معلوم شد و ایشان در خرداد ۹۵ فرمودند:

«تجربه‌ای ما در مذاکرات هسته‌ای پیدا کردیم … این یک تجربه است، این شد تجربه. حالا خیلی‌ها قبل از این تجربه هم می‌دانستند امّا بعضی هم که نمی‌دانستند، حالا بدانند: در هر زمینه‌ی دیگری هم که با آمریکا شما بحث و مجادله کنید، شما کوتاه بیایید، تنازل کنید، باز او نقش مخرّب خودش را حفظ خواهد کرد.»( بیانات در مراسم بیست و هفتمین سالگرد رحلت امام خمینی ره ۱۴/۳/۹۵)

[۱۵]. این در حالیست که رهبر فرزانه و دردانۀ دوران ما دکترین مفصل، جامع و مشعشعی در باب رفع تحریم داشت که بی‌اعتنایی به اُشتلمهای نظام سلطه در جای نگین آن نشسته بود و متأسفانه توسط دلسوزان «نظام» دیده نشد و جدی گرفته نشد و همان طور که شاهد بودیم، همه دنبال «تغییر» بودند و به یُمن نخبگی در واقع غیرمردمی ایشان، به وضع رقت‌بار و سفاهت‌آلود امروز رسیده‌ایم (آیا مشمول تفسیر این سخن تابناکیم: «الناس علی دین ملوکهم»؟).

[۱۶]. «خمینى دست یکایک شما (مردم) را مى‏بوسد و به یکایک شما احترام مى‏گذارد و یکایک شما را رهبر خودش مى‏داند که بارها گفته‏ام من با شما یکى هستم و رهبرى در کار نیست.»(صحیفۀ امام، ج‏۱۴، ص ۴۷۴)

«خاطره‌ای دارم که خاطره پرمعنایی است، خیلی تکان دهنده برای خود بنده و دوستان. یک شب در منزل حاج احمد خدمت امام بودیم. بحث فداکاری‌های مردم پیش آمد، حضرت امام فرمودند که مردم خیلی جلو هستند، ما عقب‌شان داریم می‌رویم. یکی از دوستان فرمودند: خوب حالا ما اگر بگوییم دنبال رو مردم هستیم دنبال مردم می‌رویم، این برای ما مصداق دارد، درست است ولی در مورد شما نمی‌توانیم این حرف را بزنیم. شما در جلو مردم هستید، شما در کنار مردم حداقل هستید، من یادم هست که امام عصبانی شدند و فرمودند: «مردم جلو هستند»»(به نقل از میرحسین موسوی، پابه پای آفتاب، ج ۵، ص ۲۲۵)

[۱۷]. «مسأله احساس شخصیت مسأله بسیار مهمى است. از این سرمایه بالاتر براى اجتماع وجود ندارد که در خودش احساس شخصیت و منش کند، براى خودش ایده‌آل داشته باشد و نسبت به اجتماع‌هاى دیگر حس استغنا و بى‏نیازى داشته باشد. یک اجتماع این‏طور فکر کند که خودش و براى خودش فلسفه مستقلّى در زندگى دارد و به آن فلسفه مستقلّ زندگى خودش افتخار و مباهات کند و اساساً حفظ حماسه در اجتماع یعنى همین که اجتماع از خودش فلسفه‏اى در زندگى داشته باشد و به آن فلسفه ایمان و اعتقاد داشته باشد و او را برتر و بهتر و بالاتر بداند و به آن ببالد. واى به حال آن اجتماعى که این حس را از دست بدهد! این یک مرض اجتماعى است و این غیر از آن «خودى» اخلاقى است که بد است و نفس پرستى و شهوت پرستى است. اگر اجتماعى این منش را از دست داد و احساس نکرد که خودش فلسفه مستقلّى دارد که باید به آن فلسفه متکى باشد و اگر به فلسفه مستقلّ زندگى خودش ایمان نداشته باشد، هرچه داشته باشد از دست مى‏دهد، ولى اگر این یکى را داشته باشد ولى همه چیزهاى دیگر را از او بگیرند، باز روى پاى خودش مى‏ایستد؛ یعنى یگانه نیرویى که مانع جذب شدن ملتى در ملت دیگر و یا فردى در فرد دیگر مى‏شود، همین احساس منش و شخصیت است.» (مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏۱۷، ص ۵۳، حماسۀ حسینی)

«شخصیت و فلسفه مستقل زندگى داشتن و تعظیم و احترام شعائر ملى و دینى بزرگترین سرمایه‏هاست، حتى از علم بالاتر است. خاصیت شخصیت این است که مانع جذب شدن است. هر کمبودى قابل اصلاح است مگر بى‏شخصیتى. پیغمبر به عرب چه داد؟ شخصیت داد. از چه راه؟ از راه ایمان به مبادى اسلام که طبعاً شخصیت آفرین است.» (مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏۱۷، ص ۶۳۵)

«شخصیت دادن به یک ملت به این است که به آنها عشق و ایده آل داده شود و اگر عشق‌ها و ایده آل‌هایى دارند که رویش را غبار گرفته است، آن گرد و غبار را زدود و دومرتبه آن را زنده کرد.» (مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏۱۷، ص ۵۷، حماسۀ حسینی)

«خسران شخصیت بالاترین خسران‌هاست. ترس‌ها، زبونی‌ها، بردگی‌ها، چاپلوسی‌ها، توسرى‌خوری‌ها همه مولود باختن شخصیت است.» (مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏۱۷، ص ۶۲۳، حماسه حسینى)

۱۸٫ صحیفه امام، ج‏۱۸، ص ۳۶۸

۱۹٫ بیانات در دیدار دانش‏آموزان و دانشجویان به مناسبت روز ملى مبارزه با استکبار، ۱۲/ ۰۸/ ۷۲

[۲۰]. «خطر تحریف امام به‌عنوان یک هشدار باید در گوش و چشم مسئولان کشور، صاحب‌نظران فکری انقلاب، شاگردان قدیمی امام، کسانی که علاقه‌ی به این راه دارند و عموم جوانان، فرزانگان، دانشگاهیان و حوزویان تلقّی بشود.» (بیانات در مراسم بیست و ششمین سالگرد رحلت امام خمینی ره، ۱۴/۳/۹۴)

«یک واقعیّت این است که در این کشور از بعد از رحلت امام، سعی یک مجموعۀ مصمّمی بر این شد که آرمان‌های انقلاب را به‌کلّ بشویند بگذارند کنار. بعضی‌شان اشتباه کردند و همان اوّل، همین را اعلان هم کردند. در روزنامه مقاله نوشتند، حرف زدند. این‌جا یک خطای راهبردی کردند یا خطای تاکتیکی کردند و مشت خودشان را باز کردند که می‌خواهند آرمان‌ها را به‌کل، کنار بگذارند. البتّه حالا پخته‌تر شده‌اند، حالا نمی‌گویند، می‌خواهند بعضی‌ها آرمان‌ها را کنار بگذارند امّا صریح نمی‌گویند، به جای این‌که بگویند عمل می‌کنند. آن‌وقت، بی‌عقل‌ها قبل از این‌که عمل بکنند بنا کردند گفتن. خب کسانی را هم که حدس نمی‌زدند که چنین چیزی وجود داشته باشد، بیدار کردند. از آن روز شروع شده. بی‌وقفه هم کار کردند. فقط هم در داخل کار نکردند؛ هم در داخل کار کردند، هم در خارج کار کردند، هم از عنصر فکری استفاده کردند، هم از عنصر علمی استفاده کردند، هم از عنصر هنری استفاده کردند، هم از عنصر سیاسی استفاده کردند، برای این‌که آرمان‌ها را در کشور از بین ببرند، یعنی نسل جدید آرمان‌ها را به‌کلّ فراموش کند.»(دیدار با جمعی از دانشجویان در بیست و چهارمین روز ماه مبارک رمضان، ۲۰/۴/۹۴)

[۲۱]. «این از امورى است که مترقى‌ترین موادى است که در قانون اساسى اینها [تصویب‏] کردند؛ و اینها دشمن‌ترین مواد، پیششان این است»؛ «آن‌قدر به ولایت فقیه، اثرِ مترقى بار است که در سایر این موادى که شما ملاحظه مى‏کنید، معلوم نیست مثل آنجا باشد.»(صحیفه امام، ج‏۱۰، ص ۵۲۵)

۲۲٫ صحیفه امام، ج‏۸، ص ۴۳۶

۲۳٫ صحیفه امام، ج‏۶، ص ۴۵۳

۲۴٫ بیانات در مراسم اولین سالگرد رحلت امام خمینی ره، ۱۴/۳/۶۹

۲۵٫ بیانات در مراسم اولین سالگرد رحلت امام خمینی ره، ۱۴/۰۳/۶۹

۲۶٫ بیانات در دیدار اعضای هیأت علمی کنگره امام خمینی (ره) ، ۰۴/۱۱/۷۸

۲۷٫ بیانات در مراسم بیست و پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی ره، ۱۴/۳/۹۳

[۲۸]. «کتاب العِتق‏. «عتق‏» یعنى آزاد کردن بردگان. در اسلام یک سلسله مقررات در مورد بردگان وضع شده است. اسلام برده گرفتن را منحصراً در مورد اسیران جنگى مشروع مى‏داند و هدف از برده گرفتن بهره‏کشى از آنها نیست بلکه هدف این است که اجباراً مدتى در خانواده‏هاى مسلمان واقعى زندگى کنند و تربیت اسلامى بیابند و این کار خود به خود به اسلام و تربیت اسلامى آنها منجر مى‏گردد؛ و در حقیقت دوران بندگى دالانى است که بردگان از آزادى دوره کفر تا آزادى دوره اسلام طى مى‏کنند. پس هدف این نیست که بردگان برده بمانند، هدف این است که کافران تربیت اسلامى بیابند و در حالى آزادى اجتماعى داشته باشند که آزادى معنوى کسب کرده‏اند. ازاین‏رو آزادى بعد از بردگى هدف اسلام است. لهذا اسلام برنامه وسیعى براى «عتق‏» یعنى آزادى فراهم کرده است. فقها نیز نظر به اینکه هدف اسلام «عتق‏» است نه «رقّ» بابى که باز کرده‏اند تحت عنوان «کتاب العتق‏» است نه «کتاب الرّقّ».»(مجموعه آثار شهید مطهری، ج‏۲۰، ص ۱۰۸)

«ما در فقه اسلامى «کتاب الرّقّ» نداریم بلکه «کتاب العِتق‏» داریم. اسلام نگفته است که حتماً باید برده وجود داشته باشد تا چنین و چنان باشد، تمام برنامه‏هاى خود را تنظیم کرده است که برده را چگونه آزاد کند. اشتباه عمده آقایان این است که خیال مى‏کنند اسلام در تشکیلات اجتماعى خود بردگى را لازم و ضرورى دانسته است.»(مجموعه آثار شهید مطهری، ج‏۲۹، ص ۵۲۰)

[۲۹]. بیانات رهبر انقلاب در مراسم بیست و هفتمین سالگرد رحلت امام خمینی رحمه‌الله ۱۴/۳/۱۳۹۵

[۳۰]. «امروز بهترین چیزی که ممکن است ما بتوانیم برای تصحیح اخلاق و رفتار و منش خودمان؛ یعنی مسؤولان کشور، ملاک قرار دهیم، مردم‌سالاری دینی است.»(بیانات در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۲/۹/۱۳۷۹)

[۳۱]. «مشکل نفاق چیست؟ مشکل نفاق عبارت است از ناشناخته بودن؛ دشمن منافق، هرچه ناشناخته‏تر باشد، خطر او بیشتر است. اگر به نحوى در یک جامعه وسیله‏اى دست مردم آمد که توانستند با آن وسیله، منافق را بشناسند، این خیلى خوب خواهد بود. این وسیله، در صدر اسلام نبود. عده‏یى منافق بودند، ولى از کجا مى‏شد فهمید که آن‏ها منافقند؟ البته پیغمبر اکرم به بعضیها نشان داده بود؛ بعضی‌ها به دستور پروردگار، چهره‏ى منافقین را مى‏شناختند، اما همانها هم مأمور بودند (که) به کسى نگویند.

گروه دوم، کارشان سخت‏تر است؛ این ضعاف الایمانى که بتدریج به سمت نفاق کشانده مى‏شوند. مگر مى‏شود آن‏ها را شناخت! کسى است که فرض کنید در عداد مجموعه‏ى شما بوده است و به خاطر مشکلى ایمان خود را از داده است و در جرگه‏ى دشمنان قرار گرفته است، اما شهامت اظهار ندارد، یا مصلحت را در عدم اظهار مى‏بیند. از کجا مى‏شود این را شناخت؟

در صدر اسلام، هیچ وسیله‏اى براى شناسایى نبود این که شما مى‏بینید مردم صدر اسلام در برهه‏ى خاصى از زمان، دچار انحراف‏هاى عجیب و غریبى شدند، مقدارى مربوط به این است که هیچ شاخصى وجود نداشت. البته کلمات پیغمبر شاخص بود، وجود امیر المؤمنین (علیه‏السّلام) شاخص بود، آنچه پیغمبر در مورد امیر المؤمنین و در باره‏ى اهل بیت فرموده بود، اما این‏گونه الفاظ و کلمات، همیشه کسانى هستند که این‏گونه الفاظ و کلمات را تأویل کنند و شهدایى برایش درست کنند. حتى در مورد قرآن هم این کار را مى‏کردند؛ در مورد آیات قرآن هم شبهه و تأویل و این حرفها بود. همیشه بوده، حالا هم هست.

امروز یک نشانه وجود دارد؛ آن نشانه چیست؟ همراهى با دشمن شناخته‏شده! چون امروز نظام اسلامى، دشمن‏هاى شناخته‏شده‏ى معروفى دارد که هیچ پرده‏ى ریا و نفاقى روى صورتشان نیست؛ که در عرف انقلاب ما از آن‏ها به استکبار تعبیر مى‏شود. مظهرش حالا مثلًا آمریکا و بعضى از کشورهاى دیگر هستند. معلوم است که آن‏ها دشمن هستند؛ دشمنى آن‏ها هیچ پوششى ندارد، پنهان هم نمى‏کنند، دشمنی‌شان را هم مى‏گویند.» (بیانات مقام معظم رهبرى در جمع سپاهیان و بسیجیان لشکر ۱۰ سیدالشهداء، ۲۶/ ۰۷/ ۷۷)

[۳۲]. «هرجا که ما با قاطعیّت، معرفت و روشن‌بینی، احکام اسلام را بر سر دست گرفتیم، دنبال آن حرکت کردیم و صادقانه خواستیم اسلام را پیاده کنیم، موفّق شدیم.»(بیانات در مراسم سالگرد رحلت امام خمینی رحمه‌الله، ۱۴ / ۳ /۸۰)

۳۳٫ صحیفه امام، ج‏۲۱، ص ۸۷

۳۴٫ بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مردم آذربایجان ، ۲۸ / ۱۱/ ۹۱

۳۵٫ بیانات در دیدار مردم آذربایجان ، ۲۹/ ۱۱/ ۹۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *